جیمز جویس در سراسر زندگی، ارادتی راسخ به هنر خود داشت، نه فقر و نداری، نه بیماری، نه مشکلات خانوادگی و نه جنگهای جهانی هیچ یک مانع این سرسپردگی نشد، هیچگاه نبوغ خود را که اغلب سوء تعبیر میشد بیمصرف و باطل رها نکرد.
زبان مادهی خام کار او بود؛ زبان را در آن نوع آزمونها و معیارهای دشوار بکار میگرفت که از شعر انتظار میرفت. معیارهای کمال که در شرح و بسط مطالب خود بکار میگرفت معیارهایی واحد بودند. نوشتهای واقع گرا و سازش ناپذیر در باب حوزههای تجارب انسانی ارائه میداد – حوزههایی از تجارب که قبلاً بیش از حد پست، بیش از حد شخصی، و بیش از حد خودمانی یا بیش از حد خارج از نزاکت به حساب میآمدند و بهمین دلیل موضوع هنر نبودند. بخصوص آنکه، جویس، تارهایی عنکبوتی که پیرامون توصیفهای میل جنسی مربوط به روزگار ویکتوریا را گرفته بود، از هم درید و بکناری افکند، و آنها را به شیوهای صادقانه و در عین حال انقلابی ارائه داد. در راستای انجام این کار، مرزهای رشد روح و روان انسانی را قهرمانانه بسط و گسترش داد.