کتاب آن هنگام که نفس هوا میشود پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز در سال 2016 و انتخاب وبسایت گودرید در سال 2016 است. این کتاب زندگینامهی خودنوشت پال کالانیتی جراح اعصاب است که در سن 36 سالگی مبتلا به سرطان ریه میشود. او در آخرین سال رزیدنسی خود در دانشگاه استنفورد متوجه بیماری خود میشود. او که قصد داشت آخرین ماههای تحصیل خود را نیز به اتمام برساند نشانههای بیماری را نادیده میگیرد اما این نشانهها به تدریج قویتر میشوند تا این که او را نهایتا از پا میاندازند. کتاب آن هنگام که نفس هوا میشود تلاش دارد تا به این پرسش پاسخ دهد که چه چیزی زندگی ما را ارزشمند میکند.
کتاب پیشرو در دو بخش به همراه یک پیشگفتار، مقدمه و پیگفتار نوشته شده است. عناوین بخشهای این کتاب عبارتند از:
وقتی تشخیص داده شد یک بیماری لاعلاج دارم. کم کم دنیا را از دو بعد نگاه کردم: هم به عنوان یک دکتر و هم به عنوان یک بیمار به مرگ مینگریستم. به عنوان دکتر، میدانستم که سرطان " نگویم یک مبارزه است که من در آن پیروز می شوم." یا چرا "نپرسم من؟" (جواب: چرا که نه؟)چیزهای زیادی دربارهی مراقبتهای پزشکی، عوارض و الگوریتم های درمان می دانستم. خیلی زود از طریق دکتر سرطان شناسم و مطالعات خودم فهمیدم که امروزه مرحله چهار سرطان ریه، بیماریای بود که داستانش در حال تغییر بود. مثل ایدز در اواخر دهه ی 1۹۸۰: با اين که یک بیماری به سرعت کُشنده است، اما به وجود آمدن درمانهایی برای اولین بار، امکان سالها زندگی بیشتر را فراهم میکند.
درحالی که آموزش دیدن به عنوان یک پزشک و دانشمند در پردازش اطلاعات و پذیرش محدودیتهایی که آن اطلاعات در ارائهی پیش آگهی داشتند کمکم کرده بود. به عنوان بیمار فایدهای برایم نداشت. به من و لوسی نمی گفت که آیا باید بچهدار بشویم یا نه، و یا چیزی نمیگفت که به معنای به وجود آوردن یک زندگی جدید باشد. درحالی که زندگی من رو به پایان بود. و نمی گفت آیا با سرطانم بجنگم تا آمال و آرزوهایم را دوباره به دست بیاورم یا نه، آرزوهایی که مدت زیادی قاطعانه به دنبالشان بوده ام. در حالی که اطمینانی از داشتن زمان کافی برای رسیدن به آنها وجود نداشت.
مثل بیماران خودم، باید با فناپذیریام روبه رو میشدم و سعی میکردم بفهمم چه چیزی باعث میشود زندگیام ارزش زیستن داشته باشد، و برای این کار به کمک اِما نیاز داشتم. بین دکتر بودن و بیمار بودن گیر کرده بودم. در علم پزشکی کند و کاو میکردم و برای یافتن پاسخهایم به سراغ ادبیات برمیگشتم. درحالی که با مرگ خود روبه رو بودم، سعی میکردم زندگی قدیمم را دوباره بسازم، یا شاید زندگی جدیدی پیدا کنم.
انتشارات کتاب کوله پشتی کتاب آن هنگام که نفس هوا میشود را با ترجمهی شکیبا محب علی عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. این کتاب ترجمهای است از کتاب when breath becomes air. کالانیتی که تا دیروز خودش به مداوای بیماران میپرداخت به ناگهان تبدیل به بیماری میشود که برای زنده ماندن با مرگ دست و پنجه نرم میکند. این بیماری چنانکه خودش نوشته است دیدگاه او را به مرگ از یک دید پزشکی تغییر میدهد و او را به این سوال میرساند که پس از مرگ تمام ارگانیسمهای زنده آن چه از زندگی افراد باقی میماند چیست. پاول کالانیتی در مارچ 2015 درگذشت. او در حالیکه مشغول کارکردن روی همین کتاب بود درگذشت و ودیعهی زندگیاش را برای ما به جای گذاشت. او به ما یاد میدهد که رودررو شدن با مرگ چگونه همه چیز را در زندگی او تحت تاثیر قرار میدهد و ما را در تجربهی خویش شریک میکند. کتاب آن هنگام که نفس هوا میشود قدردانی و شکرگزاری بزرگی است از زندگی به خاطر تمام نفسهایی که میکشیم.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب آن هنگام که نفس هوا میشود اثر پال کالانیتی بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی سلامت میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 200 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۴۰:۰۰ |
نویسنده | پال کالانیتی |
مترجم | شکیبا محب علی |
ناشر | انتشارات کتاب کولهپشتی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۵/۰۶ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 14,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
نوشته های یک نفر در واپسین روزهای زندگی اش ، میتونه بسیار خواندنی باشه چون نویسنده سعی داره عصاره ی زندگی اش رو در قالب کلمات عرضه کنه . طبیعتا چون نویسنده ی این کتاب ، در آغوش مرگه ، نثر کتاب غم انگیز و فضای آن سیاهه . غمی ک ه انسان رو به فکر فرو می بره . اولین کتابی بود که از انتشارات کوله پشتی میخوندم اما ترجمه ی نسبتا ضعیف اش باعث شد کمی تو ذوقم بخوره ! علاوه بر ترجمه در ویراستاری هم بدون ضعف نبود . متاسفانه ترجمه شیوایی لازم رو نداشت اما با همه ی این موارد ، خوندن نوشته های یک جراح مغز و اعصاب در روزهای پایانی زندگی خود ، به قدر کافی وسوسه انگیز هست :)
عالی بود... به عنوان یک دانشجوی پزشکی می گم که خیلی خوب احساسات متناقض یک پزشک رو در شرایط مختلف بیان کرده... وقتی بیمار میشی و وقتی پزشکی... من کمابیش این حسو تجربه کردم .. و چالش ادامه زندگی در حین مواجهه با مرگ... این که نمی دونی تا هفته بعد زنده ای یا سال بعد تا بتونی برای زندگیت برنامه بریزی... خیلی قشنگ بود... خدا بیامرزتش!
بخشی از کتاب: شاید زندگی و هویت بیماران مان دست ما باشد اما مرگ همیشه برنده است. حتی اگر تو کامل باشی، دنیا کامل نیست. راز زندگی این است که بدانی ورق ها به گونه ای جور می شوند که تو بازنده باشی، که دست تو یا نظر تو نادیده گرفته شود در حالیکه تو هنوز برای پیروزی بیمارانت می جنگی. هرگز نمی توانی به کمال برسی اما می توانی نزدیک شدن به چیزی را که پیوسته برایش تلاش می کنی باور داشته باشی! کتاب قشنگی بود
کتاب خوبی بود . با خوندن این کتاب می فهمید که پزشکی یک شغل نیست ، یک عشقه . چون اگه شغل فرضش کنی ، یکی از بد ترین هاست . نمی دونم کتاب روم چ تاثیری گذاشته ولی این حس رو بهم القا کرد که زندگی واقعن ارزششو نداره که خودتو از کانون گرم نزدیکان دور کنیم ( منظورم مهاجرت و از این حرفاس ) . بهترین عنوانی ک میتونم روش بزارم : نوروسرجنی که گرفتن مدرک مهر خورده تخصصش رو از دانشکده فراموش کرد ....
ترجمه بسیار شیوا و روان و سزاوار تقدیر است. نویسنده با اینکه در دوران نگارش این کتاب عملا در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ بوده، بینش وسیع و آرامش بخصوصی در مواجهه با این پدیده داشته، که حاکی از طرز فکر منحصر به فرد وی است. کمتر کسی در جایگاه آن فرد، شهامت این کار(نوشتن از مرگ با فراغ بال) را خواهد داشت.
حقیقتا تاثیرگذار است. خصوصا اینکه درک کنی نویسنده کتاب چه کسی بوده و در چه شرایطی نوشته. اما کاش ترجمه بهتر بود. گرچه قسمت های روایی و داستانی ترجمه روان است اما اتفاقا در قسمت های مفهومی و توضیحاتی که نیاز به تفکر دارد مبهم است.
کتاب تاثیرگذاریه،از اون کتابها که آدم موقع خوندنش برای بیشتر پاراگرافها به فکر فرو می ره
کتاب خوبی است که نگاهی واقع بینانه به فردیکه با بزرگترین مشکل زندگی اش درگیر است دارد. در نثر کتاب آشفتگی و گاها عدم پیوستگی وجود دارد که احتمالا بخاطر بی تجربگی نویسنده است. ولی در کل ارزش خواندن را دارد.
کتاب خوبی بود، البته شاید حجم زیاد توصیفات پزشکیش برای همه جالب نباشه ولی ارزش خوندن رو داره. خوب بودنش هم در پذیرش مشکلی بود که برای نویسنده پیش اومد اینکه ازش فرار نکرد و غصه خورد و بعد باهاش کنار اومد
حس و حالش مثل سریال گریزآناتومی بود خیلی دوسش داشتم و تازه یه کوچولو فهمیدم که درناکی سرطان چطوریه خدا بیامرزتش