مغز ما الگوهای دنیای بیرونی را میسازد و این توانایی را دارد که تجربهها را بههم ببافد و از آن داستانی بههم پیوسته به وجود آورد تا ما را به تعبیر و تفسیر و پیشبینی آنچه که باید بعداً انجام دهیم، توانا سازد. مغز ما دنیا را به گونهای شبیهسازی میکند که بتواند درون آن باقی بماند. این شبیهسازی چشمگیر است زیرا بیشتر دادههایی که به پردازش نیاز دارند از میان میرود. با این وصف، مغزمان اطلاعات از دست رفته را جبران میکند، نشانههای سر و صدادار را تعبیر میکند و ناگزیر است تنها روی نمونهای از چیزی که در اطراف ما جاری است تکیه کند. ما اطلاعات زمانی یا منابع کافی در اختیار نداریم تا دقیق آن را درک کنیم، بنابراین حدسهای هوشمندانهای میزنیم تا الگوهای واقعیتمان را بنا کنیم. آن درک کردن نه تنها شامل آنچه که در دنیای خارج هست میشود، بلکه همهی آنچه را که در درون ما هم جاری است ـ بیشتر کارهای ضمیر ناخودآگاه ذهن ما ـ در برمیگیرد.
ما چه کسی هستیم داستانی از «خود» ماست، حکایت ساخته شدهای که مغزمان میسازد...