آیا میتوان عاشق همهی عالم شد، همه را دوست داشت و به همه عشق ورزید؟
عشق و محبّت و رحمت گنجینهای است که هر چه از آن ببخشی، نه تنها کاستی نمیپذیرد که فزونی مییابد.
عشق و دوستی و خیرخواهی، چشمهای است که اگر مانع جوشش و فوران آن نشوی، هر قدر دیگران را سیراب کند، خودت را نیز تطهیر کرده و شاداب و شادابتر میکند.
هر چند فطرتِ بشر، بر محبّت و دوستی و حسن ظنّ سرشته شده، لکن شرایط، آموزهها، رفتارها و تربیتهای ناصحیح ما را بدانجا کشانده است که بازگشت به این اصل، محتاج تمرین و طی مسیری نه چندان کوتاه است. بیش از آنچه برای دوست داشتن دیگران تلاش کنیم، میل و توقع داریم که دیگران دوستمان بدارند. و آنگاه که صحبت از گسترهی محبّت میشود، فکر میکنیم دایرهی آن، حداکثر وابستگان را در برمیگیرد و یا کسانی که حقّی بر گردن ما دارند و در نهایت آنان که در مقابل محبّت ما، خیری هم به ما میرسانند - در واقع یک معامله -!! ولی، مدّعای این نوشتار فراتر از اینهاست.
نگارنده معتقد است میتوان و باید همه را دوست داشت. نه فقط فرزند و همسر، بستگان و دوستان، بلکه همه را، بدون محدودیت، بدون شرط، بیمرز، بی استثناء، نه به امید جلب منافع مادی و حتی معنوی، حتی بدون انتظار پاداش، خالص و ناب.