ن و تو حکایت پسری چهارده ساله است که از کودکی دچار مشکلاتی در برقراری روابط اجتماعی با همسالان خود بوده است، تا جایی که مادر نگران از وضعیت فرزند، او را نزد روانپزشک می برد تا تحت درمان قرار گیرد. او هنگام گذراندن سن رشد، سعی می کند قاطی دیگر دانش آموزان مدرسه شود تا طبیعی به نظر برسد. روزی به طور اتفاقی گفتگوی چند تا از همکلاسیهایش را می شنود که در حال تدارک سفری برای گذراندن تعطیلات زمستانی هستند. ناامید و غمگین از این که چرا او نیز به این سفر دعوت نشده، به خانه برمیگردد و به دروغ به مادرش میگوید که از طرف گروهی از همکلاسیهایش به اسکی دعوت شده است. از آنجایی که مادر بی نهایت از این قضیه خوشنود میشود، دیگر هر چه سعی میکند نمیتواند دروغ خود را پس بگیرد، تا اینکه روزی ناگهان به سرش میزند که تعطیلات را پنهانی در انباری خانه سپری کند...