رازهای خانوادگی و احساسات پیچیدهی بین انسانها همواره موضوع جذابی برای کتابهای عامه پسند محسوب میشود. آسیبهایی که خانواده ممکن است به انسان وارد کند از جمله موضوعاتی است که نویسندگان زیادی چندان به آن نپرداختهاند.. راضیه حاتمی زاده با نگارش کتاب کی از همه منفورتره توانسته این موضوع را به خوبی به تصویر بکشد و جای خود را در میان مخاطبان رمانهای عامه پسند باز کند.
کتاب «کی از همه منفورتره؟» قصهی دختر جوان و موفق از یک خانوادهی ثروتمند است. او مدیر و وارث یک کارخانهی بینالمللی است و به طراحی کیف و کفش نیز اشتغال دارد. . داستان از زبان اول شخص روایت میشود و دختر جوان داستان زندگی خود را با خاطرهای از دوران کودکی آغاز میکند. زندگی آنها با یک وضعیت خانوادگی پیچیده و بغرنج گره خورده است از همان صفحات ابتدایی شوک اول را به مخاطب وارد میکند. روای داستان با عمه، پسرعمه و پدربزرگ خود زندگی میکند و عمهی خود را با عنوان مامان صدا میکند. نویسنده اطلاعاتی از پدر و مادر شخصیت اصلی داستان در اختیار خوانند نمیگذارد و از همان ابتدا تلاش میکند مخاطب را با طرح سوال با خود همراه سازد.
«کی از همه منفورتره؟» شروع آرامی دارد و در فصل اول مخاطب را با فضای داستان و ویژگیهای شخصیتهای آنها آشنا میکند. سپس ماجراهای گوناگون مانند یک زنجیرهی متصل به هم رقم میخورد، داستان کمکم به اوج میرسد و مخاطب را با اتفاقات جدید هیجان زده میکند. این کتاب در سه بخش نوشته شده است.: «کاش میشد روزی بدون ترس از آدمهای منفور زندگی کنم!»، «چرا آدمهای منفور اینقدر به من نزدیکن؟!» و «کی از همه منفورتره».
نویسندهی این کتاب راضیه حاتمی زاده است و انتشارات البرز کتاب «کی از همه منفورتره» را با 606 صفحه در سال 1394 منتشر کرد.
کتاب «کی از همه منفورتره؟» را میتوان در دستهی ادبیات عامه پسند ایرانی طبقه بندی نمود. نثر داستان ساده و روان است و مخاطب را به راحتی با خود همراه میسازد. این کتاب را میتوان متعلق به نسل سوم ادبیات عامه پسند دانست. زیرا در کنار روایت داستان اصلی گوشه چشمی به مسائل و دغدغههای اجتماعی داشته و به نقد مشکلات میپردازد. علاوه بر آن نگاه ویژه به به روابط اجتماعی و چالشهای احساسی در خانواده از دیگر موضوعاتی است که نویسنده ببر آنها تاکید داشته است.
راضیه حاتمی نویسندهی جوان ایرانی متولد سال 1363 است . او اولین کتاب خود را در سال 1388 منتشر کرد. از دیگر کتابهای وی میتوان «پر پرواز» و «افسانه» را نام برد.
ادبیات عامه پسند یک ژانر مستقل و محبوب در سراسر دنیا است. در ژانر عامه پسند، روایت داستان بسیار ساده و روان است و هر قشری از جامعه میتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. در این ژانر نویسندگان از عنوان کردن مفاهیم سنگین فلسفی و داستانهای پیچیده دوری میکنند. بخش قابل توجهی از مخاطبان این ژانر نوجوانان و جوانان هستند. اگرچه ادبیات عامه پسند برای شروع انتخاب مناسبی است اما ساده بودن نثر و واضح بودن تمام زوایای داستان ممکن است ذهن مخاطب را بی حوصله پرووش دهد. به نحوی که فرد دیگر علاقهای به دنبال کردن مفاهیم سنگینتر و پیچیدهتر نداشته باشد. نویسندگان بزرگی در جهان به این ژانر پرداختهاند و آثار پرفروشی ازذ آنها به جا مانده است. در این رابطه میتوان به نویسندگانی نظیر دنیل استیل، آگاتا کریستی اشاره کرد.
بخش قابل توجهی از جمعیت جهان را علاقمندان به ادبیات عامه پسند تشکیل میدهند. بنابراین آنچه که در کتابهای این ژانر میآید برخاسته از بطن جامعه و سلیقهی آنهاست. نباید فراموش کرد که این سبک تنها با هدف سرگرمی و تفریح خواننده پدیدی آمده است و از ظرافتهای هنری کمتری نسبت به شاهکارهای جهانی برخوردار است. کتاب « کی از همه منفورتره؟» نیز برای افرادی است که علاقهای به کتابهای سنگین و پیچیده ندارند و تنها به دنبال خواند یک کتاب پرکشش و روان هستند. برای این دسته از مخاطبین کتاب «کی از همه منفورتره؟» یک انتخاب عالی است.
دیدن پسر حاج سلطانی برای من حکم یه زنگ خطر رو داشت. فکر اینکه قراره اون بشه وارث حاجی و به طبع بخشی از سهام کارخونه به اون برسه منو به وحشت می انداخت. برای همین تو راه بازگشت به خونه، به حامد که مشغول رانندگی بود رو کردم و گفتم:«حامد باید سهام حاج سلطانی رو ازش بخریم.»
با تعجب نگام کردم و پرسید: «بخریم؟ واسه چی؟»
«معلومه به خاطر اون پسر تن لشش.»
باز با تعجب پرسید: «سهامش چه ربطی به پسرش داره؟»
با غیض گفتم:«وقتی که بمیره ربط پیدامی کنه.»
منظورم رو گرفت. پوزخندی زد و درحالی که سرش رو با تأسف تکون می داد گفت: «ببین فکرت تا کجا رفته؛ مردن حاج سلطانی!»
بی توجه به نگاه شماتت بارش با خونسردی گفتم:«به هرحال دلم نمی خواد یه روزی دوباره سروکارم به اون بچه ژیگول بیفته.»
چیزی نگفت و به فکر فرو رفت. به من نگاه کرد و بعد نگاهش به روبهرو دوخته شد. مثلاً داشت رانندگی میکرد. اما مطمئنم داشت فکر میکرد و این یعنی منم باید ساکت باشم. حامد دلش نمی خواست کسی مزاحم فکر کردنش بشه. حتی من بابابزرگ و مامان الهه. پس به حال خودش گذاشتمش. فکر کردم بهتره خرید سهام حاج سلطانی رو به عهده خودش بذارم. به هر حال حامد هر کاری که می کرد اول مصلحت منو در نظر می گرفت.
بی خیال چشمام رو بستم و گوشی هندزفری رو تو گوشم گذاشتم. تا رسیدن به خونه با چشمانی بسته به کنسرتو پیانوی بتهوون گوش دادم.
روز بعد تو دفترم نشسته بودم و رو طرح همون کیف شب خواستگاری کار می کردم که حامد با دستپاچگی و بدون اينکه در بزنه به دفترم اومد. پیش از اينکه به من که از رفتارش حسابی شوکه و کمی نگران شده بودم اجازه واکنش بده گفت: «حاج سلطانی می خواد سهامش رو بفروشه.»
تا این حرف رو شنیدم یه کم نگرانیم ازبین رفت. پس نفس راحتی کشیدم و درحالی که به دستپاچگی حامد می خندیدم گفتم:«اين که خوبه.»
راستش فکر نمی کردم حامد در عرض یه روز تصمیمش رو برای خرید سهام حاج سلطانی گرفته باشه. آخه حامد آدم عجولی نبود. اول خوب فکر میکرد. بعد دست به عمل می زد یعنی اونم مثل من تا این حد از پسر حاج سلطانی بدش اومده بود! نتونستم تعجبم رو مخفی کنم. سریع ازش پرسیدم: «اما تو چه زود تصمیم گرفتی سهامش رو بخری؟ یعنی اینقدر ازپسره...»
نذاشت حرفم رو تموم کنم. با آشفتگی گفت:«من نخواستم. خودش می خواد سهامش رو بفروشه. میخواد سهامش رو به کریمی بفروشه.»...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۲۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 608 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۰:۱۶:۰۰ |
نویسنده | راضیه حاتمی زاده |
ناشر |