«فریب» داستانی تکاندهنده و پرکشش است که در ژانر عاشقانه، معمایی و جنایی نوشته شده است. «م. عطاریانی» این کتاب را بسیار جسورانه و بیمحابا نوشته و هنر نویسندگی خود را به اهالی ادب ایران ثابت کرده است. فریب کتابی است که میتوان با خواندنش ساعاتی از این دنیای واقعی و آشفته، به یک دنیای واقعی و پر از تشویش دیگر پا گذاشت.
به پنجاه سال پیش برمیگردیم. زمانی که «جهان خان» و «صنم» پس از سه پسر به نامهای «کیومرث»، «کاوه» و «کامران» صاحب دختری به نام «پری» میشوند. نفرت بیدلیل و کینهتوزانهی کامران به پری، تا سالها بعد نوهی دختری جهان خان و صنم، «سیاوش»، را رها نمیکند. سیاوش تا جایی پیش میرود که تصمیم میگیرد خودکشی کند. اما زندگی هنوز هم میتواند چیزهای زیبای زیادی برای زندگی کردن داشته باشد.
داستان را خاطرهوار از زبان سیاوش میشنویم. زمان در این داستان مدام در گذر است. رد پای شخصیتها را گاهی در زمان حال و گاهی در گذشته دنبال میکنیم. خط زمان و مکان به خوبی در این کتاب شکل گرفته است. نویسنده ضمن بازی با زمان توانسته انسجام حوادث و اتفاقات را خیلی خوب حفظ کند. زبان راوی بسیار روان و ساده است.
داستان از همان ابتدا تبدار و ملتهب است و فضای سنگینی دارد. سیاوشِ دردمند و رنجدیده به سختی توان تعریف خاطراتش را دارد، خاطراتی که از میانهی کتاب به خون کشیده میشود. جنایت، فساد، قتل و تجاوز، تمامی ندارد. نویسنده با جسارت و شجاعت، شخصیتهای داستانش را به شیوههای دردناکی حذف میکند تا راه را برای ادامهی داستان و ورود شخصیتهای جدید باز کند. پایانبندی کتاب منطقی است و پس از آنهمه بالا و پایین، بالاخره همه چیز آرام میگیرد و به نظر میرسد دنیا هنوز هم میتواند جای خوبی برای زندگی کردن باشد.
حسادت، نفرت، کینه، و انتقام در این داستان نیروهای قدرتمندی هستند که در برابر آنها حتی از عشق و امید هم کاری ساخته نیست. دیر یا زود زخمهای قدیمی و پوسیدهی آدمهای زخمخورده سر باز میکند و اینجاست که سرخوردگی و تحقیر تبدیل به خشم و نفرت میشود و میتواند زندگیهای زیادی را نابود کند.
داستان در روستایی اتفاق میافتد که هنوز نظام ارباب رعیتی در آن قدرتنمایی میکند. جهان خان بزرگمرد این روستا است. کسی که با این که ارباب و رییس مردم است، جوانمردی و بزرگمنشی زیادی از خود نشان میدهد. او حتی حاضر است برای رضایت مردم و گرفتن حق مال و جان آنها، پسر خودش را تنبیه کند و او را در زندان بیاندازد. جهان خان حتی به رسوم اشرافمآبانهی دوران هم وقعی نمیگذارد و هرگز حاضر نمیشود مانند سایر خانها و بزرگان، همسران متعددی داشته باشد. وجود شخصیت قوی و شرافتمندی مثل جهان خان در دنیای دیوانهای که کامران آن را ساخته، مایهی قوت قلب همهی آدمهای داستان است. با این حال حتی مردی مثل بزرگ خان هم در برابر کینهتوزیهای کامران دوام نمیآورد.
پری دختری است که انگار با سایهای سیاه به دنیا آمده است. این سایه تا پایان زندگی پری همه جا همراه اوست. تاجایی که سیاوش هم میراثدار رنج و عذاب زندگی مادرش میشود. کاوه و کیومرث پسرهای خان هستند که نقشی تقریبا منفعل دارند، با این حال زمانی که سیاوش بیسرپرست و آواره میشود از او مانند فرزند خود نگهداری میکنند.
این کتاب داستانی مرموز و معمایی دارد. هنر نویسنده در ارتباط گنگ و نامریی بین آدمها و اتفاقات ستودنی است. این داستان طوری نوشته شده که خواننده را صفحه به صفحه بیشتر مشتاق خواندن میکند. شخصیتهای داستان افراد خیلی از دور از ذهن نیستند. همه آدمهای معمولی هستند که در تعامل با هم و اوج گرفتن درگیریها، چهرهی تازهای از خودشان نشان میدهند. نویسنده توانسته تلفیق خوبی از یک فضای رازآلود و مبهم در بستری عاشقانه روایت کند. نویسنده در ایجاد حس تعلیق و کشاندن مخاطب به این طرف و آن طرف مهارت زیادی دارد. در این داستان از کلیشهی آدمخوبهای زنده و آدمبدهای مرده خبری نیست. نویسنده چندان اصراری ندارد مفاهیم و جریانات زندگی را زیباتر از چیزی که هستند، نشان دهد. واقعیت زندگی، همانطوری که هست نشان داده شده است.
شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارد که همه در گذشته و آینده در رفت و آمدند. با این حال نویسنده توانسته به خوبی به تمام این شخصیتها هویت بدهد. توصیفات کتاب دربارهی این افراد ملالآور و خستهکننده نیست و جزییاتی که نویسنده به مخاطبان میدهد، باعث درک بهتر و همذاتپنداری عمیقتر در آنها میشود. در کنار داستان اصلی کتاب، داستان شخصیتهای دیگر هم با دقت و خط داستانی منسجم نوشته شده است. سرنوشت و داستان زندگی تمام این افراد با هم ارتباطی نامرئی دارد و در نهایت تصویر کاملی از کل محتوا و پیام نویسنده به مخاطب میدهد.
م. عطاریانی نویسندهای متولد سال 54 است. او تا کنون چند کتاب نوشته که با ابتکار و ذوق نویسنده، همه موضوعاتی جالب و متفاوت دارند. این نویسنده اصراری در انتخاب موضوعات پرتکلف ندارد. همهی داستانهایش همان داستانهای آشنایی هستند که با زبانی متفاوت و با پیجیدگیهای داستانی خاص نویسنده، نوشته شدهاند. «شِلِر» و «سرزمین بیبازگشت» از سایر کتابهای محبوب این نویسنده هستند.
آن شب بارانی، لحظهای که سالها منتظرش بودند، فرارسیده بود. نوزاد را پری نامیدند. همه میدانستند پری نو چشمی جهان خان است و جان جهان خان به جان او بند است. بین اطرافیان تنها کسی که هیچ وقت با پری میانهی خوبی نداشت، کامران بود. او که در زمان تولد پری فقط پنج سال داشت، به او به چشم رقیبی که توجه پدر را از او گرفته بود، نگاه میکرد. با این همه برای پری، کامران تنها برادری بود که در کنار خود دیده بود. به همین دلیل همیشه رفتارهای بد او را نادیده میگرفت و حتی شکایتش را به پدر و مادرش نمیکرد. جهان خان خیلی وقت بود متوجه طبیعت سرکش و ناآرام کامران شده بود، اما هر چه در تربیت او میکوشید، کمتر نتیجه میگرفت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۶۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 544 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۸:۰۸:۰۰ |
نویسنده | م عطاریانی |
ناشر |