کتاب کافهای به نام چرا اولین کتاب استرلکی است که در سال 2002 به چاپ رسید. استرلکی اولین چاپ این کتاب را خودش به چاپ رساند. این کتاب موفقیت بسیاری در بیست و چهار کشور دنیا کسب کرد و توانست در مدت یک سال بیش از ده هزار نسخه به فروش برساند. کتاب حاضر نوعی کتاب داستانی با درونمایهی روانشناسی است. شخصیت اصلی داستان مردی به نام «جان» بوده که شخصیتی عجول و شتابزده دارد. جان یک هفته از کارش مرخصی میگیرد تا از هر چیزی که مربوط به کار میشود دور باشد و در مورد سؤالی که اغلب روزها فکرش را مشغول کرده بود تفکر کند. او که در این مسیر گم و در تقاطعهای واقعی و استعاری سرگردان شده است، خود را مقابل غذاخوری کوچک و دورافتادهای میابد که گویا در وسط ناکجاآباد واقع شده است و کیلومترها از شهر و آبادی فاصله دارد. «جان» فقط بهقصد بنزین زدن و یافتن غذایی اندک برای ادامه سفر پیاده میشود ولی به طرزی کاملاً متفاوت تغذیه میشود.
کتاب کافهای به نام چرا با این که حجم کوتاهی دارد در قالب 19 فصل نوشته شده است. هر کدام از این 19 فصل حجم اندکی دارد و بخش کوچکی از داستان در آن روایت شده است. در انتهای کتاب هم دو بخش اضافی برای خوانندگان در نظر گرفته شده است که در یکی از این فصلها نویسنده راهنمایی برای خوانندگان قرار داده است. او در این فصل مینویسد: «پیش از خواندن کتاب «کافهی چرا» چه پاسخی برای سه پرسش مطرح شده در فهرست غذای کافه دادهاید؟
-چرا اینجایید؟ آیا از مرگ میتریسید؟ آیا احساس رضایت میکنید؟ بعد از به پایان رسیدن کتاب، آیا پاسخهایتان تغییر کرد؟چرا؟»
جان پی.استرلکی از طریق کتابها، سی دیها، مقالات و حضورش در رادیو و تلویزیون تاثیر مثبتی بر زندگی میلیونها تن از مردم گذاشته است. زمانی که این کتاب نخستین بار با عنوان کافهی چرا اینجایید» منتشر شد نقدهای بسیار مثبتی از سوی خوانندگان و منتقدان کتاب دریافت کرد. پس از فروش در بیش از سی کشور از همهی قارهها، همچنان این کتاب الهام بخش مردم در اکناف دنیاست تا در جست و جوی یافتن هدف وجودی خود باشند و از این دانش برای زیستن زندگی ایدهآل خود استفاده کنند.
بیشتر الهامان جان از جمله مجموعه سیدیهای شناخته شدهی بین المللی با عنوان «سلام به زندگی» از تجربیات سفری حاصل شده است که او و همسرش کوله پشتی به دوش، دور دنیا داشتهاند. آنها طی یک دورهی نه ماهه حدود بیش از صد هزار کیلومتر را با استفاده از وسایل حمل نقل عمومی چون اسب، قایق، فیل، دوچرخه و... پیمودهاند.
درمیان گذاشتن تجربیات این سفر با دیگران، بخش همیشگی سخنرانیهای جان بوده است. هم سازمانهای حقوقی و هم موسسات غیرانتفاعی او را سخنگویی مشتاق و جستوجوگر میشناسند.
انتشارات قطره کتاب کافهی چرا را با ترجمهی مهرناز شیرازیعدل عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. «نشر قطره» یکی از فعالترین انتشارات ایران است که فعالیتش را از دیماه سال 1367 آغاز کرده است. این ناشر کتابهای حوزههای مختلف ادبی را منتشر میکند و در اختیار خوانندگان فارسیزبان قرار میدهد. این انتشارات تا امروز بیش از دو هزار عنوان کتاب منتشر کرده است که در حوزههای ادبیات داستانی، شعر، نمایشنامه، فلسفه و هنر، کودک و نوجوان و عرفان قرار دارند.
قبل از سفر، فقط سفرم را از اینترنت پرینت گرفته بودم. آن موقع به نظرم کار عاقلانه ای می آمد. با خودم فکر می کردم: « نیازی به نقشه نیست، فقط باید این مسیرهای ساده ی سرراست را دنبال کنم.» اما حالا آرزو می کردم کاش نقشه ای را که قبل از این در همه ی سفرهای جادهای همراهم بود، با خودم آورده بودم.
بعد از دور زدن، به طرف جنوب راه افتادم، درحالی که می دانستم باید به سمت شمال بروم و همین مرا بیش تر ناراحت می کرد. هشت کیلومتر به هیچ خروجیای برنخوردم، و کیلومترها به به همین ترتیب گذشت.
با ذهنی آشفته و صدایی بلند، با خودم گفتم: « تا یک خروجی پیدا نکنم، مهم نیست کجا می خواهم بروم چون اصلاً نمی دانم چه طور می شود به آن جا رسید.» سرانجام، در کیلومتر چهل و پنجم یک خروجی به چشمم خورد.
درحالی که شیب خروجی را بالا می رفتم با خودم فکر کردم: « غیرممکن است، در تمام دنیا نمی توان بزرگراهی مثل این جا پیدا کرد که هیچ چیز نداشته باشد، نه پمپ بنزین، نه رستوران بین راه و نه هیچ چیز دیگری!» به سمت چپ نگاه کردم، چیزی نبود. سمت راست هم همان قدر خالی بود. با خودم گفتم: « خب، ظاهراً فرقی نمی کند کدام طرف بروم.» به راست پیچیدم، درحالی که می دانستم حالا دارم به سمت غرب می روم و یادم آمد که در تقاطع احتمالی بعدی باید دوباره به سمت راست بپیچم. در آن صورت دوباره رو به شمال خواهم بود. جاده دو مسیر داشت. یکی مرا از جایی که آمده بودم قدری جلوتر می برد و دیگری به سر جای اولم برمی گرداند. نمی دانستم باید کدام مسیر را در پیش بگیرم. راه باز بود. اثری از تمدن به چشم نمی خورد. فقط در دوردست ها خانه ای ییلاقی دیده می شد، تعدادی مزرعه، و دیگر هیچ، مگر جنگل و چمنزار.
یک ساعت بعد، من واقعاً گم شده بودم. از تقاطع های کوچکی گذشته بودم که علایم شان، بی درنگ نشان می داد به دردسر افتاده ام. وقتی بعد از پشت سر گذاشتن حدوداً شصت کیلومتر هنوز هیچ کس را ندیده بودم و جاده ای که در آن بودم؛ «قدیمی» نامیده می شد، مثل « جاده ی قدیمی شماره ی ۶۵» ، پس معلوم بود که در نقطهای پرت و دورافتادهام.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب کافهی چرا اثر جان. پ. استرلکی بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی موفقیت میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 113 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۴۶:۰۰ |
نویسنده | جان پ استرلکی |
مترجم | مهرناز شیرازی عدل |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۱/۰۹ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 78,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتابی اگزیستانسیالیستی یا همون اصالت وجودیه. مکتب سارتر نیچه و این اواخر یالوم. این کتاب که جزیی از مکتب اصالت وجوده آدما رو با سوالات اساسی زندگی روبرو میکنه. فرد ابتدا به وحشت می افته سپس احساس رهایی می کنه. سوالاتی درباره آزادی، مسئولیت پذیری، اختیار و ترس از مرگ.. و در نهایت حرفش اینه زندگی بی معانست این ماییم که باید براش معنایی بسازیم، معنایی که دوسش داریم، تا از این زندگی که به ما داده شده لذت ببریم یا به قولی کمتر رنج بکشیم. در نهایت بگم بیشتر به درد بی خداها می خوره. کسی که به خدا اعتقاد داره باید کارایی انجام بده که خوشایند خدا باشه. پس نمی تونه هر کاری که خوشحالش می کنه انجام بده باید خدارو هم در نظر بگیره بغیر خودش. اینو گفتم باخداها بدونن قبل خوندنش با چی سر و کار دارن. البته شاید برداشت بعضیا این باشه که به درد همه می خوره ولی نکته سنج باشی در نهایت به حرفام میرسی. کلا اصالت وجود = بی خدایی
کتاب خوبیه، اما در حد عالی و فوق العاده نیست. در حالت کلی کتاب هدف اش این که هر انسانی با مطالعه کافه ی چرا، ۳ تا سوال مهمه، چرا وجود داریم و هدف از خلقت من چی بوده و ایا از زندگی کنونی ام راضی هستم یا نه اگر نیستم باید زندگیم رو طرز تفکر ام رو تغییر بدم تا آرامش ذهنی داشته باشم از درون احساس خوشبختی بکنم. و سوال اخر این ک ه از مرگ میترسم یا نه. هر فردی باید بعد از خوندن کتاب تو خلوت خودش به این سوال ها فکر کنه.
به ندرت پیش میاد کتابی انقدر منو تحت تاثیر قرار بده. مخصوصا با وجود حجم کمش پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش و در مورد هر قسمت خودتون رو حای شخصیت اصلی بذارید و فکر کنید. پاسخ دادن ب سوالای انتهای کتاب هم خیلی ذهن رو باز میکنه. موضوع کلی کتاب هم خ ودشناسیه ولی ن از نوع کلیشه ایش
کتابی کم حجم اما بسیار غنی از نظر محتوا. گاهی اوقات نیازه بهمون یادآوری بشه که فقط تویی که میتونی حال خودت رو دگرگون کنی پس زندگی کن! الان رو زندگی کن! زندگی رو تو تعریف میکنی! تو به زندگی معنی میبخشی! اصل اولیه اگزیستانسیالیتم.
حتمااااا توصیه میکنم. من این کتاب رو در زمانی که واقعا نمیدونستم با زندگیم چیکار کنم خوندم و بزرگترین کمک ممکن رو به من آینده ام کرد. ارزش ۱۰۰ باز خونده شدن رو داره.
بنطرم هر کتابی چراغی برای دانستن و آگاه شدن است و این کتاب چراغهای زیادی رو روشن کرد البته برای انانکه میخواهند بدانند بسیار سپاسگزارم
کتابی که دوست داشتم علاوه بر دیدگاه های اگزیستانسیالیسم.. پیشنهاد میکنم حتما بخونید، اگر دنیای سوفی رو دوست داشتین اینم دوست خواهید داشت..
خیلی جالب بود منو واقعا هوشیار کرد ک زندگیمو اونجور که دوست دارم پیش ببرم نه اونطور که دیگران ازم میخواهند
داستان جالبی بود. آدم رو به فکر فرو می بره. باید با دقت خوندش
جالب و متفاوت...شاید به آهستگی پیش برود ولی مطمئنا دیر از ذهن خارج خواهد شد...