ظهر بود. مینو تازه ازمدرسه به خانه برگشته بود و بسیار گرسنه بود. مادر غذای ظهر را آماده کرده بود و داشت ظرفهای غذا را روی میز میچید.
مینو بعد از شستن دستهایش به سمت آشپزخانه رفت، ولی قبل از این که وارد آشپزخانه شود سعی کرد با بو کشیدن حدس بزند مادر برای ناهار چه غذایی درست کرده؛ ولی هرچه بو کشبد نتوانست غذا را حدس بزند.
غذا هرچه بود طبق معمول مینو نمیخواست آن ار بخورد، چون مینو هر غذایی را نمیخورد.