تدوین تاریخ انقلاب اسلامی و نیز تاریخ تفکر رنسانس مذهبی در جهان اسلام، بدون توجه به نقش شریعتی، امکانپذیر نیست.
در روند حوادث سیاسی و اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دورهای با حملات تند گروهی به دکتر علی شریعتی و جانبداریهای عاطفی گروهی دیگر از او به سرآمد و دورهای نیز با سکوت درباره شریعتی و دیدگاههایش گذشت و آثار و افکار او نیز در محاق باقی ماند. قصد آن نداریم که در این یادداشت، به تحلیل عوامل این برخوردها بپردازیم؛ تنها به این نکته اشاره میکنیم که با فروکش کردن تب و تابهای سیاسی، چهره اندیشهها به دور از آرایهها و پیرایه هایی که گرایشهای گوناگون سیاسی بر آنها میافزایند، نمایان میشود.
در دوران جدید تاریخ انقلاب اسلامی که از دوم خرداد ۷۶ آغاز میشود و گفتمان جامعه مدنی و مردمسالاری از شاخصههای آن به شمار میآید، نگاهی دیگرگونه به منظومه فکری دکتر علی شریعتی، ضروری به نظر میرسد. پرسش اصلی در این دوران، این است که آیا هنوز هم در این منظومه، میتوان به جستجوی پاسخهایی برای نیازهای امروز بود؟ آیا اندیشه دکتر شریعتی هنوز هم تازگی و کارآیی دارد یا تنها در بحثهای تاریخ تفکر اجتماعی میتوان از آن سخن گفت؟