درباره 12 گفتار در باب تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران
فرهنگ وتمدن، بیان کنندهی ، تاریخ، سنن و باورهای افراد است. نقطهی آغاز این فرهنگ وتمدن به پیدایی انسان باز میگردد و از آغاز تاکنون با فراز و نشیبهایی روبرو بوده است. در قرون هجده و نوزده یکی از گرایشهای بسیار مورد توجه و غالب در نزد متفکران، آن بود که بتوانند برای فرهنگ وتمدنهای انسانی در مجموعه بزرگ آنها، نظریههایی را تبیین کنند.
در این نظریهها که تقریباً نمونهای از آنها را در نزد تمام اندیشمندان میتوان مشاهده کرد، این متفکران از دو پیش زمینه فکری کاملاً تأثیر میپذیرفتند: نخست زمینهای تطورگرایانه، باور به اینکه همه چیزها و همه موجودات عالم و حتی همه افکار و اندیشهها در روندی طولانی شکل گرفتهاند که در آن هر مرحله نسبتی «علی» با مراحل پیشین و پسین خود دارد و به خصوص میتوان با پیگیری گذشتههای یک چیز یا یک انسان ویا یک فکر نه تنها آن را درک کرد ، بلکه حتی دست به پیشگویی درباره آینده آنها زد. اما در کنار این، یک زمینه تاریخ گرایانه نیز وجود داشت. این باور که گذشت زمان و حوادث پی در پی را نباید امری حادثی و اتفاقی به حساب آورد، بلکه باید در آنها نوعی «عقلانیت و شعور» را سراغ گرفت که در نهایت ما را به یک قانون رسانده و با دست یافتن به این قانون میتوان آینده را پیش بینی کرد.این دیدگاهها همچنان در پی «کشف قوانین نهفته» در پشت اموری است که «حادث شدن » آنها را نفی میکند و باور به ارادی بودن و قانونمند بودن آنها دارد.
امروزه نظریههای عمومی تمدنی به دلیل کشفیات بسیار زیاد و متنوع بودن راههای انسانیت برای حرکت به جلو (و یا به عقب) همواره متفاوت و بسیار پیچیده ترشده است. ودر کلی ترین مخرج مشترکهای این تمدنها (نظیر ساختارهای سیاسی، اداری، نظامی و اقتصادی در مؤلفههای کلانشان، آن هم در پهنههای خاصی از جهان ) محدود میشود.
اگرچه مفهوم تمدن (که امروز به ناچار باید بیش از هر چیز به آن معنی مترادفی با شهری شدن بدهیم) را باید مفهوم جزئی تر از مفهوم فرهنگ به شمار آورد که بزرگترین پلهای ارتباطی را بین انسانها به وجود میآورد. سازوکارهای فرهنگی به دلیل آنکه هر چه بیش از پیش در اندیشه و تحلیل خود، موقعیتهای بیولوژیکی کالبدی انسانها را در نظر میگیرند و از این لحاظ که کاملاً بر نگرشهای سیاسی و اقتصادی، که انسان را بیشتر در روابط سلطه طلبش در برابر طبیعت تأیید و درک میکنند، امروزه با مقبولیت بسیار زیادی از جانب مردم روبرو هستند. در نتیجه در عصر امروز گرایشی شدید به سوی تدوین نظریههای تمدن به ویژه در سطح خرد وجود دارد که برای این کار طبعاً باید تمام پیش داوریها را (لااقل تا جایی که امکان دارد) از میان برداشت و اجازه داد که تمدن انسانی در موقعیتهای همزمان و واقعی شان تحلیل و درک شوند. حال سؤالی که مطرح میشود این است یک تمدن برچه اصولی ساخته می شود؟ به عبارت دیگر، اگرمی گویم ایران یا اسلام تمدن دارد، مراد ازتمدن چه چیزی است؟ ازطرفی هرمتفکری سعی نموده است یک، یا چند علت را در به وجود آمدن تمدن پررنگ جلوه دهد و آنرا علت شکلگیری تمدن بداند. این عوامل عبارتنداز: ۱- امنیت و آرامش، ۲- غرور و همبستگی ملی، ۳- همکاری و تعاون، ۴- اخلاق، ۵- تحمل، بردباری و صبر، ۶- حفظ وحدت و یکپارچگی، ۷- دین، ۸- رفاه نسبی، ۹- فشار اقتصادی و اجتماعی و... این کتاب به دنبال آن است که سه رکن اساسی تمدن را که عبارتنداز: علم و دانش، هنر و معماری و حکومت، در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام مورد بررسی قرار دهد. این سه عنصر باید از طریق، تفکر به بایدها ونبایدها(تدوین قانون) ؛ تدوین قانون به رفتاروعمل به قانون؛ رفتار به فرهنگ و فرهنگ به تمدن تبدیل گردد.