ویلیام سوارد باروز که بود؟ بزرگترین رقیب مارکی دوساد در بدنامی میان خیل نویسندگان؟ تبهکار و قاتلی که همسرش را در مکزیک کشت و به مراکش گریخت؟ یا آن گونه که نورمن میلراورا میخواند، نابغهای در ادبیات؟ یا نویسندهای جنجالی که دامنهی تأثیرش از ادبیات گذشت و همانطور که بر نویسندگانی همچون جِی. جی. بالاردوکتی اگر تأثیر گذاشت، منبع الهامی برای فیلسوفانی نظیر میشل فوکو و ژیل دلوز، آوازه خوانانی همچون پتی اسمیت و کرت کوبین، فیلمسازهایی همچون دیوید کراننبرگ وگاس ون سان، و موزیسینهایی همچون فیلیپ گلس وجان کیج نیز شد؟ پس از گذشت حدود شصت سال از انتشار رمان جنجالی اش، «ناهار لُخت»، و گذشت نزدیک به دو دهه از مرگ او، باروز همچنان نویسندهای جنجالی وخطرناک است. هنوزهم اگر قرار باشد پارک یا خیابانی در امریکا به نام او شود، جمهوری خواهان و راستگرایان امریکا برآشفته میشوند، نام کتابهایش همچنان در لیست کتابهایی است که «امریکاییهای خوب» نباید بخوانند و در کشوری مانند ترکیه چاپ ترجمهی آثارش دردسرساز میشود، اگرچه نام «ناهار لخت» در میان صد رمان برتر تایمز نیز قرار میگیرد، در میان رمانهایی که از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ منتشر شدهاند، در کنار رمانهایی همچون «اولیس» جیمز جویس. این نخستین ترجمهای است که از این رمان به زبان فارسی منتشر میشود. خواندن رمان «ناهار لخت» برای هر خوانندهای تجربهای منحصر به فرد است، چرا که شبیه هیچ رمانی که تا به امروز خوانده است نیست. رمان در فرم نهاییاش کاتآپی است از رویدادها، فضاها، دیالوگها و مونولوگهایی که در ظاهر کاملاً بیربطاند.