ادبیات عرصهای برای خلق و روایت داستان در قالبهای گوناگون است. یکی از پرطرفدارترین قالبهای ادبی، ادبیات طنز است. «عبید زاکانی»، «دایی جان ناپلئون» و «چرند و پرند» از جمله آثاری هستند که دنیای ادبیات را با زبان طنز پیوند زدهاند. بسیاری از آثار طنز در زمان خودشان شکایتنامهای به وضعیت نابهسامان جامعه بودند. نویسندگان با نوشتن کنایه و داستانهایی با مضمون طنز، مسائل جدی جامعه را مورد نقد قرار میدادند و در زمانهی استبداد، سعی در بیدار کردن مردم داشتند. بسیاری از این داستانها یادآور قصههای دوران کودکی در جمع خانواده هستند. قصههایی که با زبانی ساده، پند و اندرزهای بسیار با خود بههمراه داشتند.
ملا نصرالدین از جمله شخصیتهای طنز در ذهن ما ایرانیان است که با گذشت چند قرن همچنان داستانهایش خواندنی است. پیرمردی که به همراه الاغ خود در شهرهای گوناگون در حال سفر بود و با افراد مختلف از فقیر گرفته تا غنی معاشرت میکرد. کریم کشاورز حکایات ملا نصرالدین را در کتاب چند حکایت از ملانصرالدین گرد هم آورده است تا لطیفههای قدیمی را دوباره در اختیار علاقهمندان ادبیات طنز فارسی قرار دهد.
میرزا جلیل محمد قلیزاده در اسفند سال 1247 در نخجوان یکی از شهرهای باکو به دنیا آمد. اصالت میرزا جلیل ایرانی بود و آثارش را به تاثیر از نویسندگان بزرگ روسی مانند «نیکلای گوگول» و «آنتوان چخوف» مینوشت. میرزا جلیل محمد قلیزاده در جوانی به گرجستان رفت و سالها در مدارس آنجا تدریس کرد. در کنار تدریس به پژوهش و نوشتن در روزنامه نیز مشغول شد. او در روزنامههای مختلف داستانهایش را منتشر میکرد و بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفته بود. قلیزاده مجلهی ملانصرالدین را در باکو در سال 1905 تاسیس کرد و در آن مقاله و داستانهایی نوآور را منتشر کرد. مطالب منتشر شده برای او بسیار دردسرساز شد. مردم متعصب و سنتی، نسبت به متنها واکنشهای منفی نشان دادند و برای او دردسرهای فراوانی ایجاد کردند که میرزا جلیل ناچار شد محل دفتر روزنامه را تغییر دهد.
میرزا جلیل محمد قلیزاده در سال 1921 به ایران آمد و مدت یک سال در تبریز زندگی کرد. او در زمان زندگیاش در تبریز به انتشار روزنامهی ملانصرالدین ادامه داد و نمایشنامهای که سالها پیش نوشته بود را اجرا کرد. جلیل محمد قلیزاده در سراسر زندگیاش سعی کرد با خرافات و ظلم مبارزه کند و در این باره میگوید: «همین که به دنیا آمدم و چشم باز کردم در پیرامون خویش، جز تاریکی چیزی ندیدم.» او سعی کرد در روزنامه و آثارش مردم قفقاز را بیدار کند. یاد میرزا جلیل و روزنامهاش بخصوص ملا نصرالدین در خاطر مردمان اهل مطالعهی قرن سیزدهم به جا مانده است. جلیل محمد قلیزاده در دی ماه 1310 درگذشت.
ملا نصرالدین شخصیت داستانهای طنز و کمدی است که در کشورهای مختلف از جمله ایران، افغانستان، ترکیه، هند و پاکستان طرفدار دارد. واقعی یا افسانهای بودن ملا نصرالدین مشخص نیست. او را معاصر با «تیمور لنگ» که نخستین پادشاه گورکانی بوده و «حاجی بکتاش» ولی، عارف و صوفی ایرانی در قرن ۱۳ میلادی میدانند. با تمام شبهههای موجود، در «آق شهر»، یکی از شهرهای کشور ترکیه محلی وجود دارد که ساکنان آن شهر معتقد هستند قبر ملا نصرالدین در آنجا میباشد. کتاب چند حکایت از ملانصرالدین شامل نه حکایت است. نثر قصههای ملانصرالدین لبریز از حس شوخطبعی است و علاوه بر اینکه داستانها وحکایتهاش مورد علاقهی کودکان است برای بزرگترها نیز جذاب است. ملانصرالدین و الاغش شخصیتهای لطایف و حکایاتی هستند که با زبان طنز، نقدهای اجتماعی را بیان میکنند.
گردآوری و ترجمه کتاب چند حکایت از ملانصرالدین به کوشش کریم کشاورز بوده است. کریم کشاورز در آبان 1279 به دنیا آمد. او در خانوادهای تحصیلکرده در رشت بزرگ شد و در جوانی ابتدا به حزب کمونیست و سپس به حزب توده ایران ملحق شد. کشاورز پس از اتمام تحصیلاتش، به طور حرفهای نوشتن را آغاز کرد و از آنجایی که به زبانهای مختلف ترکی، روسی، فرانسه، انگلیسی و عربی آشنا بود به ترجمهی آثار مختلف مشغول شد. این پژوهشگر و محقق بزرگ در طول زندگیش فعالیتهای فرهنگی و ادبی فراوانی انجام داد. از جمله فعالیتهای او تاسیس انجمن فرهنگی رشت بود. کریم کشاورز در آبان 1365 درگذشت.
از جمله آثار به جا مانده از کریم کشاورز میتوان به «عشق بیپیرایه» از «واندا واسیلوسکا»، «کارد و طناب» و «امضای مرموز» از «ژرژ سیمنون»، «دوران کودکی» از «ماکسیم گورکی» اشاره کرد. نسخه الکترونیک این کتابها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
کریم کشاورز در کتاب چند حکایت از ملانصرالدین داستانهای «صندوق پست»، «اوستا زینل»، «نگرانی» و «ملافضلعلی» را از زبان ترکی آذربایجانی و داستانهای «قربان علی بک»، «مشروطه»، «تسبیحخان»، «قصاب» و «انشاءالله پس میدهند» را از نسخه روسی به فارسی ترجمه کرده است. کتاب چند حکایت از ملا نصرالدین را موسسه «انتشارات بوتیمار» منتشر کرده است و نسخهی الکترونیکی این کتاب در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای دانلود موجود است. از کتابهای دیگر «انتشارات بوتیمار» که در فیدیبو موجود است میتوان به «داشتن و نداشتن» از «ارنست همینگوی»، «جشن بیمعنایی» از «میلان کوندرا»، «سامسای عاشق» از «هاروکی موراکامی» و «روشناییها» از «آنتوان چخوف» اشاره کرد.
همچنین کتاب «قصههای نصرالدین مجموعه داستان» از «ابراهیم نبوی» و کتاب صوتی «طنز و شوخ طبعی ملانصرالدین» از «عمران صلاحی» نیز با مضمون حکایتهای ملا نصرالدین در فیدیبو برای دانلود موجود است. «مسعود لعلی» در حوزهی روانشناسی کتابی با عنوان «ملا نصرالدین زندگی خویشتنم» نوشته است که آن را انتشارات «بهار سبز» منتشر کرده است.
براساس داستانهای جالب ملا نصرالدین فیلمی به کارگردانی «ایرج دوستدار» و «علی محمد نوربخش» در سال 1332 ساخته شده است. در این فیلم نود دقیقهای بازیگرانی همچون «کاووس دوستدار» و «جواد تقدسی» ایفای نقش کردهاند.
مشهدی غلامحسین و مشهدی حیدر جواب دادند که از بیماری صادق نه در نخجوان چیزی شنیدهاند و نه جعفر را در بازار دیدهاند و هر دو اظهار تاسف کردند که از این بابت خبری ندارند. آقایان رد این گفتوگو بودند که در اتاق یواشکی باز شد و مجددا بسته شد. دو نفر از کسانی که در اتاق سرگرم صحبت بودند متوجهی این یواشکی باز شدن در شدند ولی دیگر مهمانان دقت نکردند و آن دو نفر هم که دیده بودند، اهمیت ندادند. آن کسی که در را آهسته گشود و سپس بست، مامور پلیس بود. او تغییر لباس داده بود، توی کوچه میان جمعیت، مشغول گشت زدن بود و میکوشید کسی نفهمد او چه کاره است. این شخص ساعتی پیش، ضمن گردش در خیابان متوجه شده بود که چند نفر مسلمان در مهمانخانهی اسلامیه جمع شدهاند و ظنین شد که اینها بیکار نیستند و کسانی که در اتاق شمارهی 3 گردآمدهاند مطمئنا به بحثهای سیاسی و یا ملی سرگرمند و دارند تدابیری اتخاذ میکنند و این خود بدیهی است که پارهای از جوانان به بعضی مسایل میپردازند. مامور پلیس پس از آن که در را اندکی گشود و نگاه کرد، آقایان را دید ولی ندانست که چه میگویند و ماندن بر در راهروی مهمانخانه را بیش از آن جایز ندید. زیرا که ممکن بود صاحب مهمانخانه و مستخدمین بگویند: تو کیستی و چه میخواهی؟ بدین سبب مامور مزبور یواشکی زد بیرون و وارد کوچه شد. آقایانی که در اتاق شمارهی 3 گردآمده بودند از نگرانی میرزا محمدقلی نخجوانی اظهار تاسف کردند. چون دیدند بیچاره واقعا مضطرب است ... دو تابستان را در باکو گذراندم. همه میدانند که تابستان باکو، در خانه ماندن محال است. و بدین سبب هر کسی برای رفتن به بلوار کنار دریا شتاب میکند. من از این قاعده مستثنی نبودم و مانند سایر موجودات زنده هر روز به گردش میرفتم و از گرمای تحملناپذیر باکو به نسیم خنک و تازهی دریا پناه میبردم. ضمن گردش در بولوار به اطراف مینگریستم و امیدوار بودم آشنایی را ملاقات کنم و وقت را به صحبت بگذرانم و هر بار در یکی از گوشههای بلواری که به کنار دریا نزدیکتر بود چهار نفر مسلمان را میدیدم که زیر درختی روی نیمکت نشستهاند. عادتا یکی از آنان روزنامهای باز کرده و در دست داشت و میخواند و دیگران گوش میدادند...هر چهر نفر آهسته و زمزمه کنان تصدیق کرده گفتند :«انشاالله، انشاالله!» نیم ساعت نشستیم و دربارهی همینگونه مسایل صحبت کردیم و بعد با کلمات «انشاالله انشاالله» خداحافظی کردیم. بدین طریق با این چهار نفر دشمن تحولات آشنا شدم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 723.۶۲ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 80 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۴۰:۰۰ |
نویسنده | جلیل محمد قلی زاده |
مترجم | کریم کشاورز |
ناشر | بوتیمار |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ |
قیمت ارزی | 2.۵ دلار |
قیمت چاپی | 11,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
تا ۳۴ صفحه اول که نمونه کتاب هست هیچ ربطی به ملانصرالدین و داستانهایی که ازش شنیدیم نداره
زیاد خوشم نیامد ولی یکم طنز داشت زیاد پیشنهاد نمیشه
عالیییییییییییییییییییییییییییسسسیییییییسییییییییی
کلمات سنگین داره ولی زیباست
خیلی بد بود?
خوب بود
عالی?