کتاب حاضر در واقع پایان بخش کتاب اولم "پلهی ششم یوسفآباد" میباشد. ایدهی نوشتن کتاب حاضر در هنگام نوشتن کتاب اول در ذهنم ایجاد شد، چون پایان رومانتیک کتاب اول همهی چیزی نبود که میخواستم و این کشمکش درونی همانطور که در حین نوشتن آن کتاب در من رشد میکرد ایدهی کلی این کتاب را هم به همان میزان در جانم رویاند، دوست نداشتم که قهرمان داستانم را آنقدر زار ببینم کما اینکه قالب عاشقانه آن برایم محملی بود تا حرف دیگری را بزنم و آن جدالهای درونی برای پی بردن به ارزش خویشتن خویش و به نوعی بازیابی عزت نفسی کم رمق و نادیده گرفته شده درونی(که این خود نیز مفهوم تازهای در بین هم نسلان من بوده است) در فرهنگ طبقه و نسل من در این دوران پرتابهای پی در پی به قالبهای جدید فرهنگی و روانیمان است. پرتابهایی که به قدری زود بهزود اتفاق میافتند که تا هنوز شناختی در خور از تغییرات فرهنگی از راه رسیده را از سر تجربه کسب نکردهایم بهناچار به چیزی جدید هل داده میشویم. در کل آن چیزی که من در خودم یافتم میل به ارادهگرایی و خواستن و رفتن و شدن آن چیز خود خواسته بود نه تحمیلی از بیرون. پدیدهایی نادیده گرفته شده در درازای تاریخمان در میان بخش اعظمی از لایهی اجتماعی که آنرا زیستهام.