- بخشی از کتاب: هلموت کروگ عبوس صفحه موزیک را روی گرامافون گذاشت و سوزن را با دقت تنظیم کرد. موزیک پخش شد و یورگنز شروع به خواندن کرد. سپس ملافه را از روی جسد کنار زد. نگاهی سرسری به جنازه انداخت. مرد میانسالی بود با بدنی فربه و پشمالو و سری تاس. چشمانش بسته بود. هلموت کروگ بعد از کمی وارسی جنازه، ملافه را دوباره رویش انداخت و پشت میز کارش نشست. پیپ دسته استخوانیاش را از کشو بیرون آورد و پر از توتون کرد، با کبریت روشنش کرد و چند پک سنگین زد. از کشوی پایینتر دفتری با جلد زمخت و سیاه رنگ را بیرون آورد و بازش کرد. کمی به رد دود پیپ توی هوا خیره شد. قلم را از روی میز برداشت و مشغول نوشتن شد. تاریک، سرد و بینهایت طولانی. اگر شیره و عصاره زندگی را بکشی در همین سه کلمه خلاصه میشود. با تاریک و سرد بودنش نمیشود کاری کرد. اما خیلی وقتها باخودم فکر میکنم شاید بشود از طولانی بودنش کم کرد. همیشه وقتی جسدها را قبل از خاکسپاری برای پیرایش و لباس پوشاندن و درون تابوت گذاشتن به موسسه کفن و دفن میآورند و من کنارشان تنها میشوم. به صورت آرامشان نگاه میکنم. به چهره بیحالت و بیتفاوتشان. بعد از سالها دوندگی و سپری کردن روزهای تلخ و شیرین، الان بیجان روی این تخت افتاده بودند. چقدر غصه زندگی را. پول را. غم فرزند را. غم عشقهای نافرجام را خورده بودند و آخرش چه؟ یک لحظه همه اینها بیمعنی شده بود. وقتی قلب از حرکت میایستد دیگر همه اینها بیمعنی میشود. اینکه چه کار کردی و چه کسی بودی. گاهی از ته دل آرزو میکردم میتوانستم جای یکی از آنها همینقدر آرام بخوابم. اصلا یکی از دلایل اینکه وارد کار موسسه کفن و دفن شده بودم، همین همنشینی بیصدا با آنها بود. آدمهای زنده مرا میترسانند. بله مثل رودلف هوس "مرگ کسب و کار من است".
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 45.۸۵ مگابایت |
مدت زمان | ۵۰:۰۲ |
نویسنده | وحید قربانی نژاد |
راوی | حسین نصیری |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۲/۱۹ |
قیمت ارزی | 2.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
ممنون از فیدیبو