شخصیت و تعادل روانی و سلامت جسمانی معلمان بیش از سایر طبقات اجتماعی مورد نظر و با اهمیت است. تماس نزدیک معلم با دانش آموزان و نفوذی که به آنها دارد. نقش مهمی در سلامت فکری و روانی آنها ایفا میکند با توجه به همسانی اهداف آموزش و پرورش و بهداشت روانی که مقصود هر دو ساختن انسانهایی سالم، مفید و خوشبخت است ضرورت چنین بررسیهایی در آموزش و پرورش مهم تلقی میشود. اگر وضعیت سلامت روانی و جسمانی معلمان شناسایی گردد و به منظور بهبود سلامت روانی آنان برنامه ریزی شود، عملکرد تحصیلی دانش آموزان نیز بهتر شده و با کاهش نرخ افت تحصیلی دانش آموزان کمک شایانی به اقتصاد آموزش و پرورش خواهد شد. بر اساس گزارش انجمن بین المللی درد (۱۹۹۵) نیز درد مزمن بزرگترین عامل از دست رفتن روزهای کاری است و بیش از هر بیماری دیگری برای اجتماع هزینه دارد.
روشهای امروزی جهت کنترل و یا کاهش دردهای جسمانی گاه اجتناب ناپذیر به نظر میرسند اما تقریبا همیشه منجر به ایجاد مسائل جانبی دیگری نیز خواهند شد، که مسئله ارزشمند بودن آنها را تا حدی زیر سوال میبرد. از طرفی، دردی که بیمار با آن دست به گریبان است، به تدریج آستانه تحمل او را تغییر داده و رفته رفته، از او فردی آسیب پذیر، زودرنج و پرتوقع میسازد که با مشکلات بین فردی عدیدهای مواجه خواهد شد، تا حدی که بیمار را وا میدارد برای رهایی از درد، به هر خطری تن دهد. علاوه بر این بیمار که شرایط جسمانی و روانی خود را رو به وخامت میبیند و بیماری را عامل ایجاد آنها میدانند عملا در دور معیوب و باطلی گرفتار میگردد که شاید نتواند از آن رهایی یابد. از این رو شاید بیماران اکثراً به دنبال درمان قطعی و رهایی کامل از درد نباشند و تنها به جستجوی راهی برای ایجاد احساس کنترل بر شرایط خویش اکتفا کنند، همین امر لزوم استفاده از شیوههای درمانی متفاوت را آشکار نموده و توجه را به سوی درمانهایشناختی معطوف میسازد که شامل شیوههای متفاوتی میباشد.
اندازهگیری کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در بیماریهای مزمن، میتواند راهنمای مفیدی برای ارتقای کیفیت مراقبتهای بهداشت و درمانی محسوب شود. مفهوم کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، بر تجارب، اعتقادات، انتظارات و ادراک فرد از زندگی تأثیر میگذارد (دیو، ۲۰۰۵) در حوزه ی کفییت زندگی مرتبط با سلامت، بر تجارب، انتظارات و درک فرد از زندگی تأثیر میگذارد (سازمان جهانی بهداشت، ۲۰۰۶).
از آن جا که درد عمدتاً نشانه بدکاری جسمانی تلقی میگردد، درمانهای موجود متمرکز بر دارو و جراحی بوده است، دست کم تا زمانی که خاستگاه درد، با معرفی اصطلاح درد «روان زاد» به عوامل جسمانی و یا روانشناختی نسبت داده شده. در سالهای اخیر و با نظر به پیشرفتهای حاصل از پژوهشهای روانشناختی، تقسیم بندی خاستگاه درد، تا حدی نارسا تلقی میشود، با این وجود، نقش عوامل روانی- اجتماعی و عوامل زمینه ساز برای ایجاد بیماریهای جسمانی مختلف انکارناپذیر است. این امر منجر به تلاش محققان و نظریه پردازان روانشناسی جهت یافتن روشهای درمانی مستقل از داروها و جراحی شده است (گاتچل و ترک؛ ترجمه اصغری مقدم و همکاران، ۱۳۸۱)....