مشاهده و مطالعهی تنفس و نحوهی هماهنگی آن با حرکات را از زمانی شروع کردم که معلم رقص شدم. این مشاهدات، نقش مهمی در روش آموزش دروس و تمریناتی که در مدرسهی رقص آنماری بر عهده داشتم ایفا کرد و من تأثیر معنادار تنفس بر عملکرد و حالتهای حرکتی را مورد مطالعه قرار دادم.
آگاهی من، به طور خاص هم در گوناگونیهای عمل تنفس، و هم در زمینهی حرکات تلفیقی و ترکیبی بدنی بیشتر و بیشتر میشد: گاهی دو حرکت با هم تلفیق میشدند، گاهی کارآییشان مستقل از یکدیگر بود وگاهی نیز برعکس عمل میکردند.
کشفیات علمی دوران تحصیلم در رشتهی فیزیوتراپی، در کنار پرسش و پاسخهای فراوان در طول گذراندن دورهها، همراه با توجه ویژهام بر تکنیکهای آوایی، موجب شد به تجربیات پربارتری دست پیدا کنم. برایم روشن شد که تنفس، از ناشناختهترین جنبههای کارکرد بدن است که با باورهای نادرست و نابجایی عجین شده است. مثلاً گروهی بر این باورند که انبساط ریهها باعث باز شدن قفسهی سینه میشود، و عدهای نیز تصور میکنند در طول تنفس، دیافراگم به سمت بالا حرکت میکند و حتی اندامها را نیز بالا میکشاند. تقریباً همهی آدمها، دَم را حرکتی رو به بالا میدانند.
علاوه بر این، در بین شیوههای گوناگون کارکرد بدن، قوانینی هستند که بر پایهی شواهد مستحکم و استواری قرار نگرفتهاند. مثلاً عدهای میگویند دم مفیدتر از بازدم است، درحالیکه برخی دیگر خلاف این عقیده را دارند. در سالهای اخیر شاهد بودم که در برنامهای تلویزیونی که تنفس شکمی را آموزش میداد،گفته شد: «تنفس شکمی مفیدتر از تنفس سینهای است، زیرا باعث گردش بهتر هوا میشود». در جایی دیگر، عدهای بر این باورند که فقط تنفس دندهای باید انجام شود و....