جایگاه کلانشهرها به سبب نقشها و کارکردهای مختلف آن همواره مورد توجه سیاست گذاری های شهری و منطقهای بوده است. اما همواره مزیت ها و مضرات آن به طور مشخص در بعد منطقه ای در هالهای از ابهام قرار گرفته است. بر این اساس هر جامعه با مقتضیات جغرافیایی خود از نظر توسعه کلانشهری، در مسیر خاص توسعه منطقه ای مخصوص خود قرار دارد و در این مسیر با چالش ها و موانع ویژه خویش روبه رو است. از یک سو، نظریه هایی در خصوص نقش مثبت کلانشهرها در توسعه منطقه ای قرار دارد و از این رو توجه و اولویت توسعه را به کلانشهرها نسبت میدهند تا از این طریق و بر اساس اصل رقابت پذیری، اثرات توسعه به مناطق پیرامونی و سایر شهرها گسترش یابد. از سوی دیگر، نظریه هایی مبنی بر توسعه شهرهای میانی و کوچک و در نتیجه اهمیت توجه به توسعه در مناطق غیر کالنشهری وجود دارد. در دیدگاه اخیر، معتقدند که شهرهای بزرگ با بلعیدن کلیه امکانات و خدمات و سرمایههای کالن، منجر به جذب و وابستگی سایر شهرها میشوند و در نتیجه عقب ماندگی و پس زدن شهرهای کوچک و میانی را سبب میشوند.