اینکه چرا بیست و هفت سال پیش، اندیشه طراحی نرمافزار ایرانی ام. آر. پی از زیستشناسی ریشه گرفت، ناشی از سه تجربه و یا سه اتفاق ساده بود:
تجربه اول:
وقتی شانزدهساله بودم، به توصیه پدربزرگ فیلسوف مسلکم ـ ایبسا برای آنکه کنش متقابل با طبقات اجتماعی را بیشتر بیاموزم ـ سراسر تابستان را به شاگردی در مغازهای در خیابان امیریه تهران گذراندم و از آنجا که پول توجیبی دریافتی از خانواده کفاف مخارجم را میداد، مزد سهماهه کمک کرد تا به آرزوی داشتن میکروسکپی نیمهحرفهای دست یابم. برآمدن این آرزو سبب شد که ماهها شیفته سلولهایی شوم که زیر میکروسکپ میدیدم.
تجربه دوم:
شانزده سال بعد در بهار ۱۳۵۶، به عنوان فوقلیسانس تحقیق در ارتباط جمعی و سرپرست مرکز تحقیقات دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در جریان اجرای پروژهای تحقیقاتی از رئیس دانشکده ـ استاد دیرینهام، دکتر کاظم معتمدنژاد ـ اجازه خواستم که به دلیل حجم نمونه (۱۸۲۳ پرسشنامه) کار را با رایانه پیش ببریم. ماجرا منتهی به آن شد که با کمک دو مهندس شاغل در شرکت رایانهای اف. سی. ام برنامهای به زبان فورترن برای آن طرح خاص نوشته شد. دادهها را نیز بر روی حدود شش هزار کارت آی.بی.ام پانچ کردیم و با اجاره ساعتی رایانه سازمان برنامه، اولین لذت پردازش اطلاعات با این ابزار را حس کردم.
تجربه سوم:
شش سال بعد، هنگامیکه با سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران همکاری میکردم و بیش و کم همان روزگار نخستین رایانههای اچ.سی وارد بازارهای اروپا شده بود ـ رایانههای شخصی چندی بعد به بازار آمد - سازمان یادشده برای ساخت اولین ربات خود، یکی از آن رایانههای اولیه را وارد کرد. اولین بار که فرصت مشاهده عملی آن رایانه کوچک را به دست آوردم، تجربه موفق کار با رایانه سازمان برنامه برایم تداعی شد و چنین بود که انگیزه دستیابی به اینگونه فناوری برای تحقیقات علوم اجتماعی در من شکل گرفت. بنابراین، در روزهایی که جنگ در نیمه راه بود و از انحلال دانشکده علوم ارتباطات نیز چهار سال میگذشت، با مشکلات بسیار و با هزینه شخصی، مجموعهای مشابه آنچه را در سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی دیده بودم، شامل صفحه کلید، فلاپی دیسکت و چاپگر، از آلمان خریداری کردم و به دلیل ناشناخته بودن رایانه برای مأموران گمرک، با زحمت توانستم آن را ترخیص کنم. آن موقع هنوز نرمافزار تحقیقات علوم اجتماعی در ایران شناختهشده نبود. هیچ ردی از آن برنامه نیز نداشتم. بنابراین، کار را بدون هیچ الگویی آغاز کردم.
نمیدانم چگونه شد که تجربه آن روزهای پر راز و رمز سیر در دنیای سلولهای زیر میکروسکپ به یاریام آمد و این اندیشه در ذهنم شکل گرفت که به جای موجودی زنده، چیزی به نام پیکره اطلاعاتی را بازسازی کنم؛ پیکرهای که میتواند از شماری سلول حاوی اطلاعات پدید آید و هرکدام همچون سلولهای هر موجود زندهای، شکل و کارکردی خاص داشته باشد.
-قسمتی از متن کتاب-