سده بیستم که به عنوان قرن تکنولوژی و صنعت معرفی گشته ، برای انسان ها علاوه بر منافعی که در جهت رفاه و آسایش به همراه دارد ، بطور همزمان و غیر مستقیم در جهت انحلال انسان ها مسلط شده و او را تحت سیطره خود قرار داده ، کم تحرکی و بی تحرکی است و این درست خلاف فطرت و جوهره انسان هاست . یعنی هر موجود زنده تا لحظه ای در قید حیات به سر می برد که حرکت داشته باشد و هر اندازه که از حرکت او کاسته شود به مرز عدم نزدیکتر شده و از قابلیت های جسمی و روانی او کاسته می شود.
اگر بپذیریم که انسان ها خیلی بیشتر از مقداری استخوان ، عضله ، خون ، و لنف است بلکه او یك ارگانیزم زنده کامل و واحد است که شامل جسم و روان بوده و این تقسیم بندی جهت سهولت مطالعه و شناسایی او صورت می گیرد در آن صورت می توان گفت این اجزاء بر همدیگر تأثیر می گذارد و از یکدیگر متأثر می شوند . همانطور که در این رابطه میشل در مونتین ، داستان نویس برجسته فرانسوی می گوید: «ما وقتی کسی را تحت تعلیم قرار می دهیم، تنها روح یك بدن نیست ، بلکه یك انسان است و ما نباید او را به دو بخش تقسیم کنیم »