مقوله ازخودبیگانگی تا مدت ها موضوع محوری نقد اجتماعی چپ و درونمایه تعیین کننده فلسفه اجتماعی مارکسیسم بود و از این رو برای مارکسیسم غربی و نظریه انتقادی اهمیتی فراوان داشت. ضمن آنکه این مفهوم بر روایت های گوناگون نقد فرهنگی الهام گرفته از اگزیستانسیالیسم تاثیرگذار بود. با این همه، مقوله ازخودبیگانگی نه تنها از ادبیات فلسفی امروزه غرب تقریبا رخت بربسته، که حتی در قاموس واژگانیِ نقد فرهنگی معاصرچندان جایی ندارد. به نظر می رسد ازخودبیگانگی که در دوره اوج خود بیش از اندازه آماس کرده بود، بنیان های فلسفی اش در دوره پسامدرن منسوخ شده؛ دلالت های سیاسی اش در دوره لیبرالیسم سیاسی زیر سوال رفته و در زمانه ای که پیروزی سرمایه داری قاطع می نماید، پرداختن به نقد ازخودبیگانگی چه بسا بیهوده به نظر برسد. با همه اینها، در متن تحولات اقتصادی و اجتماعی اخیر، می توان شاهد نشانه های نارضایتی فزاینده ای بود که اگر نه در اسم، در محتوا و جوهر، به پدیده ازخودبیگانگی ارتباط پیدا می کند. هدف این کتاب بازسازی ازخودبیگانگی به مثابه یک مقوله بنیادین فلسفه اجتماعی است. نقطه آغاز بررسی نقطه ای دوگانه خواهد بود: از یک سو، ازخودبیگانگی مقوله ای است که از نظر فلسفی پرمحتوا و پربار است و می تواند قلمروهای پدیده هایی را به روی ما بگشاید که تنها به بهای تحلیل بردن امکانات بیان و تفسیر نظری می توان از آنها چشم پوشید. از سوی دیگر، سنتی را که مقوله ازخودبیگانگی بدان پیوند خورده است با توجه به اینکه مفروض های آن بهدرستی زیر سوال رفته اند نمی توان بیتامل پذیرفت. به این سبب هر نوع بحث بیشتر ازخودبیگانگی به یک بازسازی انتقادی بنیاد های این مقوله نیاز دارد.
این کتاب تلاشی است در مسیر چنین بازسازی. این بازسازی دوجنبه دارد: نخست، تلاش بر آن است که معنی مقوله ازخودبیگانگی به طور کلی به رسایی بیان شود، و در وهله بعد، این مقوله باید به شیوه ای نظام مند بازتفسیر و در پرتو مسائلی که یادآوری شد، از نظر مفهومی دستخوش دگردیسی شود. به سخن دیگر، طرح کتاب تملک دیگر بار فلسفی دیدگاهی است که بنا به دلایل گوناگون، مسئله ساز شده است، ضمن اینکه در کشف دوباره محتواهای تجربی آن نیز تلاش می کند.