هنگامی که آثار یک نویسنده به شدت مانع نگاه آیندگان به او در مقام یک انسان میشود، تجسم شخصیت او دشوار میگردد، چنان که در مورد فرانتس کافکا چنین است. درک و دریافتهای گستردهای که تازه مدتها پس از مرگِ او آغاز شده بود، به طوفانی از تفاسیر گوناگون از آثارش انجامید که بیشترش تابع مد روز بود. مجموع این تفاسیر که اغلب در رقابت با یکدیگر بودند، به طور مسلم تأثیر خود را بر تصوری گذاشت که سرانجام به استقلال رسید: فرانتس کافکا نویسندهای درونگرا که از شرایط زندگیاش در رنج بود، نویسندهای صوفیمنش، پیشگوی جهانی تاریک و عبث که دیوانسالارانی بینام و نشان بر آن حاکماند. همین بس که اسم او و صفتِ «کافکایی» مشتق شده ازآن باعث تصوری چنین کلیشهای میشود، آنهم در سراسر جهان. از این طریق چهرهای خیالی به بار نشست که بسیار دور از تصویری است که در ذهن همعصرانش که کافکای واقعی را میشناختند، حک شده بود.
در حالی که توصیفات زندگینامهای -حتا اگر مبتنی بر وسواسیترین کارهای پژوهشی باشد- با کنار هم گذاشتنِ وقایع و مراحل زندگی و تحلیلهای روانشناسانه به زحمت قادر به بازتابانیدنِ تصویری جاندار از فرانتس کافکای انسان است، توصیفاتی که به روابط ِ مستقیم و خصوصی ارجاع میدهد، به راحتی از عهدهی بازتابانیدن آن تصویر برمیآید، تازه آن هم علیرغم برداشتهایی اغلب کاملاً متضاد با هم و البته در برخی موارد نیز نادرست.
فرانتس کافکا در ذهن اکثر آدمهایی که به او نزدیک بوده یا حتا برخورد مختصری با او داشتند، جایگاه ویژهای دارد. از این رو در سالهای بعد بسیاری وظیفهی دوستی خود با کافکا دیدهاند با خاطرات شخصی خود تصویری را که توسط شخص سوم در خاطرهها زنده شده بود، اصلاح کنند. دههها پس از مرگ کافکا دیگرانی تحت فشار قرار گرفتند به عنوان آخرین فرد زندهی آن عصر در جستجوی وقایعی که بسیار دور بودند، به کندوکاو در حافظهشان بپردازند. و سرانجام عدهای هم هستند که بدون کمترین پردهپوشی میکوشند خود را به زور وارد معرکهای کنند که معطوف است به آشناییهای مختصر در زمانهایی که مدتهاست سپری شده است. خواننده به راحتی میتواند آنها را از یکدیگر متمایز کند. فاصلهی سالها گاهی منجر شده است به توصیفی نادقیق یا نه چندان درست. بعید نیست شهرتی که پس از ۱۹۴۵ نصیب این کارمندِ شرکت بیمه و نویسندهی پراگی شده بود و به سرعت رشد مییافت و همعصرانش را غافلگیر کرده بود، موجب برانگیختن برخی "خاطره" بود که در بهترین حالت در کنه خویش حاصل دیدار واقعی بوده باشد. اما سرانجام همهی آنها قادرند چه متناقض یکدیگر باشند -چه مکمل و چه اصلاح کنندهی یکدیگر- سهمشان را در تصویری کمابیش قابل اطمینان از کافکا ادا کنند، چرا که به قول کافکا فقط در یک کُر است که قدری حقیقت وجود دارد.