نظریهپردازان بازار آزاد از دیرباز بر این عقیده بودهاند که یک «دست نامرئی» منافع متکثر و متفاوت عموم شهروندان شرکتکننده در بازار را با یکدیگر هماهنگ میکند. بدین ترتیب اگر هریک از افراد منافع شخصی خود را در چارچوب رقابت آزادانه پیگیری کنند، پیامد ناخواسته اعمال آنها تحقق خودبهخودی منافع جمعی و خیر عمومی خواهد بود.
انسان همیشه هر اقدامی را با قصد و نیتی خاص انجام میدهد، ولی اقدام او پیامدهای ضمنی غیرمستقیم و ناخواستهای را نیز به بار میآورد که میتواند برای خود او یا اطرافیانش سودمند یا زیانبار باشد. توجه به نقش پیامدهای ناخواسته و قصدنشده در زندگی جمعی و فردی انسانها، کشف و ابداع آدام اسمیت نبود. بسیار پیش از تأسیس علمی به نام «اقتصاد»، برخی متفکران به این موضوع توجه داشتند. برای مثال این ابیات از مولوی را ببینید:
آن خراسی میدود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دَم مناص
قصد او آن نه که آبی بر کشد
یا که کنجد را بدان روغن کند
گاو بشتابد ز بیم زخم سخت
نه برای بردن گردون و رخت
همچنین هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
اما منتقدان بازار آزاد، همواره ایده تحقق خودبهخودی و قصدنشده خیر عمومی درنتیجه تلاشهای افراد برای پیگیری نفع شخصی را سادهانگاری دانستهاند. آنها به وجود ناسازگاریهای ذاتی در نهاد بازار آزاد قائل هستند و مشهودترین نمود آن را ناپایداری مسیر رشد و بروز رکودها و بحرانهای اقتصادی مکرر در نظامهای سرمایهداری موجود میدانند.