کلارا ماهها آموزش دیده بود تا بتواند با آتش تصاویر ذهنیاش مواجه شود، ولی خیلی زود مجبور شد دست به انتخابی بزند که برای آن آماده نبود. این ماجرا برای او یک یادگیری بزرگ داشت: هیچچیز درمورد فرشتهواره بودن به آن سادگی که فکر میکرد نیست. به هرحال کلارا میان عشقش به تاکر و نقشهای پیچیدهای که باید بپذیرد گیر افتاده است. اما انگار همه اینها کافی نیست. حالا کلارا فهمیده که به زودی یکی از عزیزانش را هم از دست میدهد.