اگر هدف غایی زندگی هر انسانی را نیکزیستی بدانیم، همۀ ما از صبح تا شام در پی دستیابی به آن هستیم. اما بسیاری از ما، نه تعریف روشنی از نیکزیستی داریم و نه عناصر و مؤلفههای تشکیلدهندۀ آن را میدانیم. بهراستی اگر ندانیم که کجا میخواهیم برویم، مقصد اصلی را نشناسیم، نشانهها و علایمش را ندانیم و فقط برای جستجوی آن بهطور مستمر گام برداریم، کِی به آنجا خواهیم رسید؟
شاید قصۀ آن پادشاه افسرده و غمگین را شنیده باشید که حکیمان تجویز کردند برای رهایی از افسردگی، لازم است پیراهن فرد خوشحالی را چندین شب زیر سر بگذارد. اطرافیان پادشاه، سراغ هر کسی رفتند، او را گرفتار مشکلات و شرایط غمگینش یافتند و فهمیدند هر کسی که از بیرون بیمشکل و شاد بهنظر میرسد، لزوماً بیغم و غصه نیست و کمتر افرادی خوشحال، خشنود و نیکزیست هستند. در تمام قلمرو پادشاه، شهر به شهر و روستا به روستا، دنبال آدمی سراسر خوشحال و خشنود گشتند. هرچه بیشتر گشتند، کمتر یافتند؛ تا اینکه روزی بهطور تصادفی، چوپانی دیدند که نوای شادی با نی، برای گوسفندانش مینوازد و بسیار خشنود و خوشحال است. سراغش رفتند و حالش را پرسوجو کردند؛ او اولین و تنها کسی بود که اذعان داشت بسیار خوشحال و خشنود است. مأموران پادشاه از او درخواست کردند که یکی از پیراهنهایش را برای معالجۀ پادشاه به آنها بدهد. اما او در کمال سادگی گفت: «ولی من هیچ پیراهنی ندارم. اصلاً غیر از این جُبۀ چوپانی، هیچ لباس دیگری ندارم. حتی مال و منال چندانی هم ندارم.» آنها متحیر بودند که راز خوشحالی این مرد غیرثروتمند و غیرمشهور که خوشتیپی و زیبایی چندانی هم ندارد، چیست؟
این سؤال همچنان تا سالهای اخیر برای روانشناسان و متخصصان حوزۀ سلامت روان نیز مطرح بوده است. در گسترۀ روانشناسیِ علمی امروز، چندین تئوری و رویکرد در قلمرو نیکزیستی وجود دارد؛ رویکردهایی که برای یافتنِ عوامل تشکیلدهندۀ نیکزیستی، پژوهشهای فراوانی انجام داده و یافتههای سودمندی بهدست آوردهاند. یکی از این رویکردها، تئوری انتخاب و واقعیتدرمانی است. در رویکرد شناختی، عناصر تشکیلدهندۀ نیکزیستی عبارت است از: ۱. پذیرش خود، ۲. رابطۀ مثبت با دیگران، ۳.استقلال و خودمختاری، ۴. تسلط بر محیط، ۵. هدفمندی و معناداری و ۶. رشد و پیشرفت شخصی. اما در رویکرد تئوری انتخاب، به نیکزیستی از دریچۀ تعادل در برآوردهسازی نیازها نگریسته میشود. فردی نیکزیستی را تجربه میکند که همواره حواسش به نیازهای پنجگانۀ ذاتی - ژنتیکی خودش بوده است و همۀ نیازهایش را محترم میشمارد و هیچکدام را در پای نیاز دیگر خود قربانی نمیکند.