چرا دیگر به متخصصان اعتماد نداریم؟
ما اغلب به متخصصان شک داریم و از آنها بیزاریم. حتی بسیاری از مردم معتقدند متخصص فقط به این دلیل که متخصص است، اشتباه میکند. عدهای را با اصطلاح تحقیرآمیز و تازه رواج یافتهی «روشنفکرهای کلهخراب» خطاب میکنیم و به آنها میگوییم دهانشان را ببندند. خودمان به پزشک میگوییم چه دارویی برایمان تجویز کند و به معلم میگوییم فرزندمان پاسخ سؤالات امتحانی را درست نوشته، حتی اگر آن پاسخ غلط باشد. هر یک از ما تصور میکند خودش باهوشترین آدم روی زمین است و اشتباهی فاحشتر از این نداریم.
بسیاری از افرادی که با دانش رایج مبارزه میکنند، در زندگی روزمرهی خود انسانهای موفق و توانمندی هستند. از جهاتی، این وضع «بدتر» از نادانی و ناشی از غرور بیپایه و اساس است؛ مصداق فرهنگ خودشیفتهای که حتی نمیتواند کمترین تفاوت را از هر نوعی که باشد، تحمل کند.
البته منظور من از مرگ تخصص، مرگ تواناییهای متخصصان و آگاهی از موضوعات خاصی نیست که برخی از افراد را در حیطههای مختلف از برخی دیگر متمایز میکند. مرگ تخصص فقط به معنای انکار دانش موجود نیست؛ بلکه به معنای انکار علم و عقلانیتِ بیتعصب است که بنیانهای تمدن مدرن هستند. رابرت هیوز در توصیف آمریکای اواخر قرن بیستم گفته بود این وضع نشانهی «سیستمی است که نسبت به رواندرمانی وسواس فکری دارد، سر تا پایش تخریب سیاست رسمی است، دچار بیماری مزمن شک به مرجعیت است و طعمهی چرب و نرمی برای خرافات به شمار میرود.»
اکثر افراد در واکنش به مرگ تخصص فوراً تقصیر را به گردن اینترنت میاندازند. به ویژه متخصصان هرگاه با مراجعین و مشتریانی مواجه میشوند که خود را داناتر از آنها تصور میکنند، انگشت اتهام را به سوی اینترنت میگیرند. خواهیم دید که این نظریه آنچنان هم بیجا نیست؛ اما بسیار سادهانگارانه است. حمله به دانشِ رایج پیشینهای طولانی دارد و در تاریخچه این موضوع، اینترنت جدیدترین ابزاری است که از آن سوءاستفاده میشود؛ همانطور که پیشتر از رادیو، تلویزیون، مطبوعات و سایر اختراعات نیز به همین شکل سوءاستفاده شده بود.
علت حمله به تخصص شاید فراگیری اینترنت، ماهیت بینظم گفتگو در رسانههای اجتماعی یا تقاضا برای چرخههای خبری ۲۴ ساعته باشد؛ ولی شیوه جدید انکار تخصص چنان با خودمقدسپنداری و خشم همراه است که حداقل به نظر من، علت آن فقط بیاعتمادی نیست؛ بلکه خودشیفتگی همراه با تحقیرِ تخصص به مثابه نوعی تمرین خودشکوفایی است. در نتیجه، تلاش متخصصان برای عقب راندن مردم و اینکه آنها را سر عقل بیاورند، با دشواری بیشتری روبهرو شده است. در خلاصهی کتاب «مرگ تخصص» علل این پدیده را بیشتر مورد بررسی قرار میدهیم و با راهکارهای مواجهه با آن آشنا میشویم.