مردان بزرگ را چه نیاز است به معرفی اصل و نسب و پدر و مادر. اما بعضی وقتها احساس میشود که برای پی بردن به کنه شخصیت و تواناییهای یک فرد و این که، زندگانی این اشخاص بزرگ چه تأثیری در زندگی مردم کشورشان داشتهاند، به محل تولد و محلی که در آنجا نشو و نما یافته و بالیدهاند، اشارهای بشود.
حسین کاظم زاده ایرانشهر در بیستم بهمن ماه ۱۲۶۲ ه.ش در شهر تبریز دیده به جهان گشود. در چهار سالگی مادر و در هفت سالگی پدر خود را از دست داد و از دوران بچگی تحت سرپرستی برادر بزرگ خود درآمد. برای این که بتوانیم به سرگذشت کودکی و جوانی ایرانشهر تا ۲۱ سالگی که وارد استانبول میشود واقف شویم از «سرگذشت خودنوشت» خود او کمک میگیریم.
ایرانشهر مطابق معمول آن زمان، نوشتن و خواندن را در مکتب ملا نظر که در مسجد مدینه در محله مقصودیه که در سر کوچهشان بود یاد گرفته، تحصیلات ابتدایی را اول در مکتب حاج ملا علی واعظ و زبان عربی و فارسی را در مکتب حاج میرزا سوداگر انجام داده است. بعد از مدتی ایرانشهر باخبر میشود که در تبریز مدرسهی جدیدی باز شده و در آن به سبک اروپایی تدریس میشود و آرزو میکند به آن مدرسه برود. اما چون شهریه مدرسه، ماهانه یک تومان بود و قادر به پرداخت یک تومان نبود آرزویش برآورده نمیشود. بعد از چندی برادرش آرزوی او را برآورده میکند و با پرداخت ماهانه یک تومان، ایرانشهر وارد مدرسه کمال میشود. مدرسه کمال را میرزا حسین خان کمال تاسیس کرده بود که به شیوه اروپایی اداره میشد. بر خلاف مکتبهای آن زمان، شاگردان در مدرسه کمال روی نیمکت مینشستند و مدرسه به کلاسهای مختلف تقسیم میشد و در آن مدرسه زبانهای فرانسه و روسی تدریس میشد. ایرانشهر بعد از یک سال تحصیل درآن مدرسه، به سمت معلمی کلاس اول ابتدایی انتخاب شد و از آن زمان علاوه بر این که شهریه پرداخت نمیکرد، بلکه حقوق مختصری هم برای او مقرر داشتند. ایرانشهر بعدها در خاطراتش مینویسد: «از آن زمانی که من وارد مدرسه کمال شدم آفتاب سرنگونم از برج معوج الطلوع ادبار بیرون و اشعه انوار سعادت بر خانهی مظلم دل پر غمم پرتو افکند». او علاوه بر تحصیل در مدرسه کمال به کلاسهای پایههای پایین نیز تدریس میکرد و مسئول نشریات و کتابخانه مدرسه هم بود. گویا در آن زمان نشریاتی که در دهلی، قاهره، استانبول، فرانسه و آلمان چاپ میشد به مدرسه کمال میآمد. محل فروش این روزنامهها در تبریز، مدرسه کمال بود. ایرانشهر با خواندن روزنامههای خارجی توانست چند زبان از جمله فرانسه، ترکی، عربی، انگلیسی و روسی را یاد بگیرد. تحصیل در مدرسه کمال و خواندن مرتب روزنامههایی که به زبانهای مختلف به مدرسه کمال میآمد و اطلاع از اوضاع جهان آن روز، باعث میشود شخصیت و اعتماد به نفس ایرانشهر در مدرسه کمال شکل بگیرد. او با خواندن روزنامههای کشورهای دیگر و مقایسه آموزش و مدارس آن کشورها با محیط آموزشی و مکاتیب عقب افتاده آن زمان ایران، دلش برای جوانان این مملکت میسوخت و تا آخر عمر هم از بدبختی ابنای وطن مینالید و حسرت میخورد که چرا جوانان وطن من نمیتوانند مانند یک جوان خارجی تحصیل کنند. درباره وضعیت بیسوادی مردم ایران در جایی مینویسد: «خدایا! عالما! قادرا! مگر ما مخلوقات تو نیستیم؟ مگر ما را به علم و عمل امر نفرمودی؟ مگر برای ما ملت ایران، تکالیف شرعیه مقرر نداشتهای؟ مگر ما را از شعور و ذکاوت و فراست بهرهای ندادی؟ پس چرا اطفال سایر ملل بدین حریت و آزادی و بدین اجلال و انبساط، غریق دریای علم و ادب گشته است ولی ما بیچارگان، دچار حریق آتش مذلت و جهالت شدهایم!».