۱. سفر ۱۱۸ روزه آیتالله خمینی به فرانسه و استقرار در دهکده نوفللوشاتو (۱۴ مهرماه تا ۱۲ بهمن ۵۷)، انقلاب ایران را ناگهان از یک پدیده محلی و ملی به صورت کانون توجهات جهانی در آورد. پاریس در میان شهرهای اروپا، از یک موقعیت سیاسی ویژه در اروپا و شاید هم در دنیا، برخوردار است. سفر یک روحانی و یک مرجع تقلید برجسته شیعه به یک کشور غیراسلامی، آن هم پاریس، در قلب اروپا، خود یک رویداد بیسابقه بود.
۲. شاه در طی ۲۵ سال حکومت، از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷، توانسته بود تمامی نهادها و سازمانهای روشنفکری را تعطیل و متلاشی سازد. اما نتوانسته بود «مسجد» را تعطیل کند و به تدریج مساجد به کانونهای مخالفت با استبداد سلطنتی تبدیل شدند.
در اوایل دهه ۱۳۴۰، شاه با طرح انقلاب سفید، در هر دو مورد تقسیم اراضی و حقوق زنان با روحانیت ایران درگیر شد. اما به جای استفاده از امکانات و گزینش راه آشتی و ترمیم روابط خود با روحانیت، از موضع قدرت و غرور به قم رفت و در یک سخنرانی تند و آتشین روحانیون مخالف خود را «ارتجاع سیاه» نامید. در نتیجه تقابل شاه با روحانیان به نقطه غیرقابل ترمیم رسید و این آغاز شمارش معکوس حکومت شاه بود. چرا؟
نکته اول: یک نگاه اجمالی به تاریخ کشورمان نشان میدهد که از زمان هخامنشیان و ساسانیان، ساختار قدرت در ایران دو رکن اساسی داشته است: شاه و روحانیت. به تعبیر فردوسی:
چنان دین و شاهی به یکدیگرند
تو گوئی که در زیر یک چادرند
در چارچوب فرهنگ شاهنشاهی، شاه باید از فره ایزدی برخوردار باشد. تشخیص این فره ایزدی با موبد موبدان بوده است. موبد موبدان بر سر شاه تاج مینهاده است. شاه هیچ گاه به تنهایی حکومت نمیکرده، بالاترین مقام روحانی همیشه در کنار او بوده است.
نکته دوم: تاریخ نشان میدهد که در بروز اختلاف و تقابل و درگیری میان شاه و روحانی، در اکثر قریب به اتفاق موارد، شاه باخته و روحانی برنده به جا بوده است. روحانیان ایران، حتی قبل از اسلام، رابطه ویژه و عمیقی با تودههای عامی و عادی مردم داشتهاند. این رابطه پیامد ساختارها و سامانههای اجتماعی و طبقاتی ایران باستان بوده است که بحث آن از حوصله این مقدمه خارج است. کافی است به این نکته توجه شود، که قدرت شاهان بر ارتش متکی بوده که بدنه آن را تودههای عامی و عادی مردم تشکیل میدادهاند.
نکته سوم: روحانیان به ندرت به طور مستقیم سلطنت کردهاند. در تقابل میان محمدرضا شاه و روحانیان، شاه از این نکته تاریخی غفلت نمود و به آن بیاعتنائی کرد و تاریخ تکرار شد. مخالفت روحانیان ایران با انقلاب سفید شاه از زمان آیتالله بروجردی آغاز شد. این مخالفتها توسط امام جمعه تهران به شاه و سایر مقامات کشور منتقل میشد. مکاتباتی میان امام جمعه تهران با سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس شورای ملی صورت گرفته است. اما این مخالفتها بعد از درگذشت آیتالله بروجردی و اقدامات جدی شاه برای اجرای انقلاب سفید بالا گرفت و در نتیجه رهبران روحانی ایرانی، در پیشاپیش آنان، آیتاللهخمینی، به جنبش ضداستبدادی– ضداستیلای بیگانه پیوستند.
-قسمتی از متن کتاب-