از میان دهها هزار شاگرد دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهیام که تنها در دانشگاهها و مؤسّسات آموزش عالی تهران، بیش از چهل و پنج هزار دانشجو داشتهام، بنده شش نخبه که یک سر و گردن از دیگران بلندترند، برگزیدهام و در کتاب خاطرات هفتاد و سه سال معلّمی که برای چاپ به انتشارات سپردهام، به معرّفی خود و ابعاد شخصیّتشان پرداختهام که یکی از آن نخبگان ششگانه، خانم دکتر فرانک فیضی استادیار رشته زمینشناسی دانشگاه است. او در شانزده سالگی در آزمون سراسری دانشگاهها شرکت جسته و با رتبه عالی پذیرفته شده است. تحصیلات دانشگاهی را از کارشناسی تا دکتری، یکی پس از دیگری، بی هیچ فاصلهای با درخشش ویژهای پشت سر گذاشته و بلافاصله از سوی دانشگاه خود به مقام استادیاری برگزیده شده است. ایشان نخستین خانم هیئت علمی دانشگاهها در رشته زمینشناسی اقتصادی هستند.
امّا خانم دکتر فرانک فیضی، تنها زمینشناس نیست؛ بلکه دلی در ساحت هنر، سری در شناخت زمین دارند! به سخنی دیگر، با یک چشم به شاخههای اصیل هنر مینگرد! و با دیگر چشم، کند و کاو و شناخت زمین را زیر نظر دارد! «اهل دردی که به چندین هنر آراستهاند!»
از روزگار کودکی و نوجوانی، شعر میسرود و آنها را در انجمنهای ادبی پایتخت میخواند. مقاله مینوشت و برخی از مقالههایش در پارهای از نشریّات چاپ میشد. نقّاش چیرهدستی نیز بودند و هستند که تابلوهای چشمنواز و دلآویزشان در و دیوار خانهشان را آرایش، و چشم بینندگان را نوازش میدهد! منتها دیرگاهی است با مشورت بنده، همه شاخههای اصیل هنر را یک سو نهادهاند تا کارهای تحصیلی و دانشگاهی و مسافرتهای پژوهشی و زمینشناختی را به سامان برسانند؛ امّا داستاننویسی ایشان پدیده یا داستان تازهای است و گویا نخستین تجربه ایشان است که خوش درخشیده است.
نگارنده بیست سالی است که با خود و خانواده گرامی و بافرهنگ ایشان آشنا و دوست شدهام و رابطه گرم و رفت و آمد خانوادگی داریم. زندهیاد پدرشان، از خاک پاک همدان بودند که چند سال پیش، از همگان گسستند و به دوست پیوستند. مردی بودند نجیب، مؤدّب، فروتن، روشنبین، پاکسرشت و مهربان، با کولهباری از فضایل دیگر. مادرشان خانمی است موقّر، نجیب، باادب، نکتهشناس و مهربان، از تهرانیان و شمیرانیان اصیل.