انسانشناسی محصول تلاقی سفرهای اکتشافی اروپاییان، استعمار و علوم طبیعی است. در قرن نوزدهم نخستین انسانشناسان، متأثر از همان جریانهای فلسفیای که به وقوع انقلاب داروینی انجامید، به بازسازی مراحل تطور اجتماعی و فرهنگی علاقهمند شدند. شخصیتهایی همچون ادوارد تایلر و لوییس هنری مورگان آثار تأثیرگذاری را در این حوزه منتشر کردند و در آنها رد همهچیز، از نظامهای نوشتاری گرفته تا رسوم ازدواج، را از بدویترین خاستگاهشان تا نمودهای مدرنشان دنبال کردند. در اوایل قرن بیستم، انسانشناسان درگیر پروژههای فکری دیگری بودند و مهمتر از همه اینکه دیگر قانع نبودند به اینکه برای کسب دادههای اولیهشان به روایات مستعمرهچیان، مبلغان مذهبی، جهانگردان و دیگر افراد غیرمتخصص اتکا کنند. بنابراین آستینها را بالا زدند و در کسوت قومنگار روانهی «میدان » شدند تا خودشان اطلاعات دست اول را گردآوری کنند. البته از عصر این پیشگامانِ عرصهی قومنگاری تاکنون انسانشناسی دستخوش تغییرات فراوان شده، اما قومنگاری همچنان یکی از مؤلفههایی است که انسانشناسی را از دیگر علوم اجتماعی متمایز میسازد و اهمیت قومنگاری شاید تنها موضوعی باشد که همهی انسانشناسان در مورد آن اتفاق نظر دارند.
-قسمتی از متن کتاب-