محمدحسین ساعدی، انسانی معمولی بود، کشاورز زادهای که در نیمههای سال ۱۳۳۵ در خلیلآباد به دنیا آمده بود؛ روستایی دورافتاده در ۲۰_۳۰ کیلومتری غرب شهر خمین. روستایی که در آن زمان، از مواهب دنیای جدید و مدرن تقریباً هیچ چیز نداشت، نه آب آشامیدنی بهداشتی و نه برق. نه تلفن، نه دکتر و درمانگاه و نه هیچ چیز دیگر. خلیلآباد فقط مدرسهای ابتدایی داشت که با یکی دو معلم اداره میشد، معلمانی که به دلیل دشواریهای رفت و آمد روزانه بین شهر و روستا، بهویژه در فصل سرد و پر برف زمستان، مجبور بودند از میانههای پاییز، اتاقکی اجاره کرده، مقیم روستا شوند. زندگی روستایی کاملاً ابتدایی بود، نه در خلیلآباد که در بیشتر روستاهای ایران.
-قسمتی از متن کتاب-