بحران آب غیزانیه در سال ۱۳۹۹ شکار خوبی بود برای آنها که صدای بلندی دارند. غیزانیه، بزرگترین بخش استان خوزستان با جمعیتی چند دههزار نفری، از سالها پیش با بحران آب روبهروست؛ بحرانی که در سال ۱۳۹۹ به بستن یکی از جادههای این بخش انجامید و تازه اینجا بود که نام غیزانیه بر سر زبانها افتاد. ماجرا چند روزی نقل محافل رسانهای و شبکههای اجتماعی شد. از سربند این هیاهوی موقتِ رسانهای، اقدامات نهادهای مختلف تا حدی سریعتر و بزرگتر شد و علاوه بر این، برخی از سلبریتیهای خیّر هم برای حل این بحران چندینساله چند بستۀ آبمعدنی جمع کردند و برای مردم غیزانیه فرستادند! این چند روز اما دوام نیاورد و همهچیز، خوب یا بد، بهسرعت فروکش کرد. رسانهها و خیّران و سلبریتیها رفتند دنبال پروژههای بعدیشان، برخی از کمکهای نهادها و سازمانها متوقف شد و برخی هم کاهش یافت و مردم غیزانیه باز در تنهایی ماندند.
بحران آب هر روز از جایی سر برمیآورد. با کمی تحقیق و بررسی میتوان فهمید که بحران آبِ غیزانیه، با همۀ سختیهایش، مهمترین مصداق بحران آب در ایران نیست؛ اما این نکته چیزی از وخامت اوضاع غیزانیه کم نمیکند. این بحران تلنگری است که وخامت اوضاع آب در سطح کشور را نشان میدهد. «آبخوانی» در اولین جلد خود، با نام «خشمآبه»، به این بحران پرداخته است.
بحران غیزانیه زخمی بود که هنوز هم هست. اگر فکری برای بلندمدت نشود، این زخم به ضرب و زور برای مدتی بسته خواهد شد و پس از مدتی دوباره سر باز خواهد کرد. مسائل و بحرانهای اجتماعی را نمیتوان بهمثابۀ خوراک روزانۀ رسانهها تلقی و آنها را مصرف کرد. بلکه باید برای حل آنها قیام کرد. سلوک تلاش میکند این قیام را در عرصۀ هنر و رسانه پی بگیرد. مجموعۀ «آبخوانی» نیز در همین زمینه طراحی و آغاز شده است.
هستند افرادی که بیسروصدا وارد میدان میشوند و همت میکنند مسائل را درست و دقیق و کامل بشناسند؛ به دور از هیاهوها و هوچیگریهای شبهامیدواران و ناامیدان. اینها کمیاباند؛ اما روایتشان ماندگار میشود. تلاش مؤسسۀ هنریرسانهای سلوک از سویی بر یافتن مسائل و بحرانهای اساسی مردم و از سوی دیگر بر دعوت و حمایت از نویسندگانی متمرکز است که حاضرند اینچنین در میدان حاضر شوند و مسائل و بحرانها را موشکافانه و هنرمندانه روایت کنند. فردین آریش در این کتاب تلاشی اینچنین کرده است. دو بار به غیزانیه سفر کرد، روستاهای مختلف را دید و با مردم گفتوگو کرد. در کنار این مشاهده و گفتوگوهای مردمی، با کارشناسان و فعالان جهادی و مسئولان مرتبط نیز گفتوگو کرد تا درنهایت به برداشتی از مسئله برسد و بتواند روایت درستی از ماجرا ارائه کند. این تلاش میتواند دستمایهای باشد برای گروههای مختلف. کمترین دستاورد این تلاش، دیدن و همدردی عمیق با مردمی نادیده و مظلوم است. مهمتر اینکه روایتهای این کتاب، از ابعاد مختلف بحران، میتواند سندی باشد برای کارشناسان، فعالان جهادی و مسئولان مرتبط، تا تصمیمهای دقیقتری برای حل بحران این منطقه بگیرند.
«خشمآبه» روایتی از پایان تلخِ ماجرایی تلخ نیست؛ همانطور که روایت پایان شیرین آن ماجرای تلخ هم نیست. این کتاب روایتی است از ماجرایی متوقفشده؛ روایتی از سکوتی موقت؛ روایتی از استراحت بین دو نیمۀ بازی، آن هم وقتی که نیمۀ دوم، نیمهای طوفانی است؛ روایتی از طوفان دیگری که در راه است... . روایت این کتاب، روایت اتفاقی مرده نیست؛ روایت خاکستر زیر آتش است. ایدۀ این کتاب نهتنها سیاهنمایانه نیست، بلکه علیه سیاهنمایی است. امید در نگاه انسان معنا مییابد؛ که اگر در نگاه نباشد و فقط به اوصافی بهظاهر امیدوارانه بسنده کنیم، درگیر اوهام شدهایم و بحران را به تعویق انداختهایم، چه بدانیم و چه ندانیم.