تقریباً عریان مادرزاد هستم. فقط شورت پاچهداری به پا دارم که یادگار دو سال آفتاب سوزان سربازی است. مرا جلوی این دستگاه فلزی، که گویا گیر هم کرده است، گذاشتهاند که شاید بتوانند از من قرص کدوئینی، حشیشی یا چیز دیگری بیابند؛ ولی کور خواندهاند. دیروز قبل از پرواز، میزبانم تماس گرفت و گفت که حتی با خودت قرص سرماخوردگی هم نیاور و اگر مرضی به سراغت آمد، از همینجا داروهایت را بخر.
فقط من در اتاق هستم و او، که بهزور سنش به هجده سال میرسد. به کارش خوب وارد است. از وقتی پشت لبش سبز شده است، داشته درس پلیسی میخوانده. این را خودش میگوید؛ در حالی که پرزهای داخل جیبهای کُتم را هم یکییکی درمیآورد و با حوصله تشریح میکند. از آنجا که بعضی از جیبهای کُتم سوراخ است، تمامی آستر داخلی را هم با همین دقت برانداز میکند. تخمههای دیدوبازدیدهای عید که در جیبم جا مانده است حالا دارد یکییکی از دست این جوان پلیس بیرون میآید. زیر لب میخندم.
همین چند دقیقۀ پیش، که برای اولین بار از هواپیمای مشهد ـ دبی پیاده شدم و برای اولین بار به جایی به نام «خارج» پا گذاشتم، آنچنان انرژی داشتم که اگر خود امیر دبی هم به استقبالم میآمد، محلش نمیگذاشتم. آمدهام تا دنیای بیرون را، تا خارج را بشکافم و برای همیشه تغییرش بدهم. نمیدانم برای همین هدف بزرگ بود یا برای پا گذاشتن به جایی ناشناخته؛ ولی به هر صورت تمامی سه روز گذشته را از شدت هیجان مریض بودهام. نمیدانم چرا از این اتاق لعنتی سر درآوردهام.
جوانک پلیس فارسی صحبت میکند. میگوید اجدادش از ماهیگیران جنوب خودمان بودهاند و هنوز هم به شهرهای جنوبی رفتوآمد دارند. تَقّی به توقّی خورده و دبی تکانی خورده است و حالا با پاسپورت اماراتیشان به جماعت ایرانی فخر میفروشند. تفاخر میکنند که حکومت به هر زوج هشتصد میلیون تومانِ ما پول میدهد. من هم کم نمیآورم و میگویم برای مصاحبه با سفارت فخیمۀ (!) امریکا آمدهام که قدمرنجه و خاک آن دیار را با قدومم عطرافشان کنم! به امریکا میروم تا آنجا را برای همیشه عوض کنم؛ که مگر مردی از خویش برون آید و کاری بکند.
جوانک مهربان تمام قسمتهایی از متعلقات بنده را، که حدس میزند از کنار مواد رد شده است، دانهدانه و با حوصله میگردد و اندرونیات کالبدم را با دستگاه نظاره میکند و آخرسر هم میگوید ببخشید و بفرمایید. این «ببخشید» به این معناست که «به نظم نوین جهانی ما خوش آمدید.»
-قسمتی از متن کتاب-
نویسنده با نثری زیبا، روان و منسجم، تجربیات خود از زندگی در امریکا را توصیف میکند و از دریچه دیدگاهی نسبتا مذهبی به تحلیل وقایع و مسائل مختلف میپردازد