کتاب صوتی عشق بیپیرایه را واندالوونا واسیلوسکا نویسنده لهستانی در بحبوحه جنگ جهانی دوم نوشته است. او که خود عضو گروههای کمونیستی بود این کتاب هم مانند سایر کتابهایش از همان دیدگاه میباشد. ماجرا درباره یک پرستار محبوب در دوران جنگ است که در انتظار همسرش میباشد تا از جبهه بازگردد.
- خلاصهای از کتاب صوتی عشق بیپیرایه:
کتاب عشق بیپیرایه ماجرای عشق ماریا به همسرش میباشد. او یک پرستار مهربان و محبوب است که در پشت جبهههای جنگ جهانی دوم مشغول به خدمترسانی است. همسرش سرباز است و ماریا بیصبرانه منتظر بازگشت اوست. او خالصانه به تمام مجروحین محبت میکند و به آنها امید میدهد.
یکی از پزشکان بخش دلباخته قدیمی ماریا است و بعدها همین مسئله او را بر سر دوراهی قرار میدهد. کتاب فضای جنگ و آسیبها و مشکلات کشور جنگزده لهستان را توصیف میکند. نویسنده از قواعد واقعگرای سوسیالیستی برای نوشتن کتاب استفاده کرده و لحظاتی بینظیر را خلق کرده است که تمام انسانهایی که روزی جنگ را تجربه کردهاند میتوانند با اشخاص این کتاب همزادپنداری کنند. توصیف فضای احساسی و عاشقانه، انتظار سخت و طولانی، فضای متشنج جنگ جهانی، همه اینها در کنار هم هنر نویسنده را به رخ میکشد.
گرچه آثار زیادی در این زمینه چه بهصورت کتاب و چه بهصورت فیلم منتشرشده است ولی فضای این کتاب گیرایی زیادی دارد و میتوان گفت که بیشتر آن آثار اقتباسی از این داستان هستند. چهره زننده و غمانگیز جنگ جهانی در کنار عاشقانههایی که در خلال آن رخ میدهد موضوعی است که شاید هیچگاه تکراری نشود و هر بار بشود از زاویهای نو به آن نگاه کرد و داستان شنیدنی دیگری را از آن بیرون کشید.
نویسنده این کتاب هم با توجه به اینکه خود یکی از فعالان نهضت آزادیخواه لهستان بود و برای تشکیل جمهوری مردمی لهستان تلاش زیادی کرده بود و همچنین عضو گروههای مبارزه با آلمان نازی و ارتش سرخ بود و افکاری کمونیستی داشت بهخوبی از چندوچون جنگ و بازیهایی که بر سر مردم درآورده بود اطلاع و آشنایی داشته و توانسته بود تمام آن تجربیات را در قالب داستان بنویسد. نویسنده این رمان با آنکه خود یک زن است و شخصیت اصلی داستانش هم زن میباشد اما دیدگاهی فمینیستی ندارد و به همان اندازه که احساسات و درون ماریا را کندوکاو و بیان میکند به همان اندازه نیز به احساسات و عواطف درونی و کشمکشهای روحی همسر او نیز توجه دارد.
راوی این داستان سوم شخص است و بیشتر قسمتهای آن به شیوه دیالوگ بیانشده است. این کتاب پر از آرمانگرایی و عقاید حزبی مربوط به دوران جنگ میباشد و باید با دیدگاهی مربوط به آن دوره داستان را بشنویم و ارزیابی کنیم.
- قسمتی از کتاب عشق بیپیرایه:
ماریا آهسته نزدیکش شد و دست را به روی تنزیب پیچیده وی گذاشت. در زیر قشرهای ضخیم ململ، چشم تیرهرنگ اندوهناکی بدو نگریست. مجروح گفت: «چه میخواهی؟» ماریا متوجه شد که مریض او را شناخته و آرام شده است و دیگر حرکت نمیکند و گفت: «این چهکاری است میکنی؟ حیف نیست؟ شرم نمیکنی؟» با سر اشاره کرد تا زنان پرستار خارج شوند. فهمیدند و بیصدا ناپدید شدند. مجروح گفت: من صدبار گفتهام. آخر مگر نگفتم؟ مگر چنین نیست؟» صدایش هرلحظه بلندتر میشد. الحان تهدیدآمیزی استماع میشد. ممکن بود هرآن غریو جنون منتهی شود. ماریا گفت: «حالا چه فلسفه میبافتی؟»
نمیخواهم! پانسمان و انژکسیون و عمل شمارا نمیخواهم. پزشک و مریضخانه هم نمیخواهم! نمیخواهم! چه حقی دارید؟ که به شما اجازه داده است؟ نمیخواهم!» ماریا بدون اینکه دست از روی تنزیبهای سر مریض بردارد روی صندلی، پهلوی تخت خواب نشست گفت: «بچه جان لجباز، پس چه میخواهی؟» هیچچیز نمیخواهم، هیچچیز، میشنوی؟ میخواهم بمیرم. آخر این حق را که دارم! چرا اذیتم میکنید؟» ماریا گفت: «مردن که خیلی آسان و ساده است. زنده ماندن مشکلتر است. تو باید زنده بمانی و خواهی ماند.»
آخر من خودم که نمیخواهم. خواهر چرا اینجا نشستهای، چرا وقت تلف میکنی؟ مثل نگهبان ولم نمیکنی. مگر اینجا زندان است؟ از تو میپرسم جواب بده، مگر زندان است؟» ماریا بااحتیاط و با مهر و ملایمت دست را به روی تنزیبهای سفید کشید و تبسم شیرینی کرد. یکتا چشم بیمار مانند اخگر سوزانی از زیر نوارهای زخمبندی به وی نگریست. ماریا گفت: «دیشب پانسمان را پاره کردی، مگر با خودت دشمنی؟ هیچ فکر نمیکنی که ما از این حرکات تو در رنجیم و میخواهیم کمکت کنیم. تو بچه لجوج هوس بازی هستی. ما مجبوریم مواظبت باشیم و اینجا نگهبانی کنیم.» «آخ... کدام، این...» مجروح آرام شد. دقیقهای ساکت ماند. ماریا منتظر همین بود.
- درباره واندالوونا واسیلوسکا:
واندالوونا واسیلوسکا نویسنده سیاسی لهستانی در سال ۱۹۰۵ در کراکوف متولد شد. او یک معلم و روزنامهنگار و نویسنده بود که برای تشکیل جمهوری مردمی لهستان تلاش زیادی کرد. همچنین او جزو گروههای مبارزه با نازیها در خلال جنگ جهانی دوم و عضو ارتش سرخ و نیروی ویژه و موردتوجه شخص استالین بود. واسیلوسکا کتابهای زیادی را در ژانر جنگ و آزادیخواهی نوشت. او که یک کمونیست بود عقاید واقعگرای سوسیالیستی را در جایجای کتابهایش میگنجاند و داستانهایش سرشار از عقاید آرمانی و فداکاریهای حزبی و ملی میهنی است. او سالها به خاطر کتابها و فعالیتهایش تحت تعقیب لهستان و بعدها آلمان بود و درنهایت مجبور به مهاجرت گردید. واسیلوسکا برای نوشتههایش برنده جایزه ادبی استالین شد و برای خدماتش نشانهای افتخار زیادی را از جمهوری مردم لهستان دریافت کرد.
واسیلوسکا شاهد هردو جنگ جهانی اول و دوم بود. در جنگ جهانی اول والدینش مجبور شدند او را به روستا نزد مادربزرگش ببرند و در جنگ جهانی دوم نیز خود یکی از فعالان محسوب میشد و همین قضایا عزم او را برای نوشتن کتابهایی در این زمینه جزمتر کرده بود. او در دانشگاه کراکوف در رشته زبانشناسی تحصیل کرد و از همانجا به محافل کارگری و فعال دانشجویی راه یافت و عقایدش شکل منسجمتری به خود گرفت. از آثار او میتوان به سیمای روز، میهن، زمین دربند، شعلهای در باتلاق، رنگینکمان، ستارگان در برکه، نغمهای بر روی آب، وقتی روشن شد و عشق بیپیرایه اشاره داشت.