کتاب زنی به نام خانم غریبه، شامل مجموعهای از قطعههای ادبی زیبا و مملو از احساسات ناب و پرهیجان رضوان کردی است که از دل برمیآید و بر دل و جان شما مینشیند و نقش میبندد.
در بخشی از کتاب زنی به نام خانم غریبه میخوانیم:
تو که رفتی دنیایم پُر شد…
پُر از خالی…
پُر از نبودنهایت…
پُر از حسرتهایم…
شاید باور نکنی…
ولی سخت غریبم با واژهات…
گاهی روبروی آیینه میایستم و با خودم کلنجار میروم که صدایت بزنم…
نمیشود که نمیشود که نمیشود…
همان روزهایی که باید دستم را میگرفتی تا زمین نخورم…
دقیقاً همان روزها تو رفتی…
و من ماندم و صدازدنها و آغوشهایی که سالیان سال سردرگم شدهاند…
میانِ نگاههای پر از التماسِ من و آغوشِ تو…