داستان این کتاب در فضای آرایشگاه زنانه رخ میدهد، در ۱۸ قسمت مجزا نوشته شده و سعی شده تا موقعیتها در یک بستر واقعی روایت جریان یابند. در واقع، خط ربط این بخشها فضای آرایشگاه است و خواننده به مرور درمییابد که پشت پرده این فضا، چه اتفاقهایی رخ میدهد. در این رمان طناز، دختر جوانی است که با یک سهلانگاری، برای مدتی از دانشگاه و تحصیل باز میماند. وی که از شهرستان به تهران آمده به آن دلیل که جا و مکانی برای ماندن ندارد، میهمان زن و شوهری از اقوام دور میشود. روایت داستاش را طناز به عهده دارد، شخصیتهای اصلی داستان یکی هستند ولی موضوعات بخشها متفاوت شکل میگیرند، آدمهای داستانِ «پنجشنبههای سالن» همراه خود، داستان تازهای به سالن میآورند و در واقع یک روز سالن را به تصویر میکشند. طناز که برای رسیدن به هدفش سرگردانیهای بسیاری را متحمل شده، از دختری ساده به شخصیتی قوی بدل میشود که برای تحقق آرزوهایش، دست به کارهایی میزند. «شهر رنگ و عطر و صدا... و باز هم صدا»، «خواب را از سیاهی شب گرفتن»، «پایان آبی: چیزهایی که با هم آغاز میشوند...»، «لامپهای ریسهای زرد و قرمز و آبی...»، «عروسیهای سرخ: بساط آینده را کجا پهن کند؟»، «به کبودی میزند انگار...»، «جیغهای بنفش: روند یادگیری، همین اشتباهات است»، «یک فکر موذی میپرد وسط مغز سُربی» و «خوشبختیهای نیلی: حتا اگر کاه دیوار باشد» نام فصلهای رمان «پنجشنبههای سالن» هستند.