میدانی، بعضی وقتها دلم برای خودم میسوزد! یک چیزهایی در آن حبس است و خاک میخورد که با هربار فکر کردن به آنها، جگرم میسوزد. چیزهایی که هیچکس از آنها خبر ندارد! چیزهایی که وقتی میخواست با بغضم بیرون بریزد، خندههای عصبیام، اجازه نمیداد فاش بشوند. هیچکس به دلیل عصبی بودن کسی، فکر نمیکند!
این آدمهای سطحی و احمق، فکر میکنند آدمهای عصبی، از اول همینجوری به دنیا میآیند، ولی نه!