فریدون، خیس و خونین، روی کاناپهی زردرنگ عریض و طویل، روی تکههای ریز و درشت کریستالهای گرانقیمت، روی پسته و نقلهای بهارنارنج و شیرینینخودچیهای عید، پخش شده بود. ماهی قرمز عید روی تراشههای کریستال خیس و خونی تکان میخورد. خوانندهی دوبینشین ششوهشت میخواند. دریا و ساحل دویدند سمت آسانسور.
رد باریکی از یک شیء مثل نخ تسبیح داستانها را به هم وصل میکرد.اما نه آنچنان وصل که خود داستانها به هم مرتبط باشد.
تم داستانها جرم و جنایت های انجام شده یا در مرحله انجام بود .
خوشخوان و دوست داشتنی