ما عملاً غرق در یک وضعیت کنترلازراهدورِ دائمی هستیم. به قول کارل میلر در کتابش مرگ خدایان، بسیاری از اعمال روزمره به تصرف الگوریتمها درآمدهاند. این الگوریتمها هم در آبشاری از محاسبات بههمپیوسته، خود از الگوریتمهایی دیگر تغذیه میشوند. چنین تصمیمسازیِ خودکاری، فوقالعاده کارآمد است، اما راه بحرانی را هموار کرده است که در آن کسی جوابگو نیست. اگر هیچکس نفهمد که چی به چی است، چطور میتوان کسی را مسئول دانست؟ این عدم شفافیت، طیفی از معضلات اخلاقی پدید آورده که در رأس آن ناتوانی ما از پرداختن به مسألهی تغییر اقلیم است؛ تا حدودی به دلیل گسست فراگیر ذهنیت ما از فرآیند استخراج، تولید، و عرضه است. به همین دلایل است که شرکتها در قبال کارگران پیمانیشان مسئولیت چندانی متقبل نمیشوند. معضل مقیاس و فاصله، مصرفکننده را هم گرفتار چالشهایی مرتبط میسازد: اگر ندانید که چه کسانی مسئول ساختن اشیاییاند که در زندگیتان وجود دارد.