گاهی نگاه کردن به زندگی بعضی آدمها، مثل خواندن کتابی است که کلماتش معجزه میکنند، مثل پنجرهای که رو به باغهای امید باز میشود. «از تهی سرشار» قصه همین امید است. امیدی که از ورای نگاه کردن به زندگی شاعری پدید میآید که او نیز تخلص «امید» را انتخاب کرده بود. در کتاب علی حدادی اصل، رها سکوت، قهرمان قصه، به دنبال موضوعی برای پایاننامهاش میگردد. اگرچه هم استادش و هم پدرش، هردو بر موضوع زندگی اخوانثالث اتفاقنظر دارند، اما رها سالهاست که در تنهایی و خلوت خود و در درگیریهای ذهنیاش با پدر، به جنگ نانوشته با شعر مدرن برخاسته و حافظ و مولانا میخواند. اگرچه عاقبت همه چیز دست به دست هم میدهند که او برود سراغ زندگی اخوان. از اینجای داستان است که مرز رویا و واقعیت درهم میآمیزد؛ مثل پیرمردی که در کوچههای شبانه آواز چگور میخواند یا سگها و گرگهایی که در خرابه اپرا اجرا میکنند. داستان به موازات زندگی رها و ارتباط او با پدرش و درنهایت بیماری و مرگ پدر، زندگی اخوان ثالث را نیز مرور میکند، اگرچه پرداختن به زندگی این شاعر معاصر، در قالب تحقیقها و پژوهشهای رها صورت میگیرد و روایتی داستانی ندارد. مثلاً او به سراغ شاعران و موسیقیدانان شناخته شدهای مثل مجید درخشانی و حافظ موسوی میرود که گفتوگویش با موسوی با همان سبک و سیاق مصاحبه در داستان آمده است.