"روزی روزگاری مرغ عشق کوچولویی بود به اسم بارنابی که به همراه یک خانوم مهربون در پایین تپههای یک جنگل خیلی دور زندگی میکرد.
خونه شون هم درکنار یک پارک زیبا و سرسبز قرار داشت.
پرنده کوچولوی قصهی ما یک قفس گرد طلایی رنگ داشت که توش از اسباب بازیهای جور واجوری، مثل تاب و زنگولههای رنگ و وارنگ پر شده بود.
تازه، خانوم مهربون اون خونه هم هر روز خوراکیهای خوشمزهای مثل تخم آفتابگردان و تیکههای انبه بهش میداد."