چرا برخی بیماران بهبود یافته و گروهی دیگر میمیرند، در حالیکه تشخیص پزشکی هر دو دسته یکی است؟
دکتر کارل سیمونتون، مدیر و خانم استفانی سیمونتون، روانشناس در مرکز مشاوره و تحقیق سرطان خود در تگزاس، در سراسر دنیا بعنوان پیشتازان مکتب معالجه هالیستیک (کلیگرا) شناخته شدهاند. آنان درمانهای مرسوم پزشکی را با درمان روانشناسانه تلفیق میکنند تا مناسب ترین شرایط درونی و برونی را برای کمک به بیمار در حرکت به سوی بهبودی فراهم آورند.
مترجم و خوانشگر این کتاب، خانم مهوش عزیزی، خود در ۳۸ سالگی به سرطان مبتلا شده و این کتاب را در زمان انجام معالجات خود یافته و خواندند. به گفته ایشان:
" بعد از آنکه این کتاب را دو یا سه بار خواندم، نکات زیادی در مورد بیماریم برایم آشکار شد و اینکه چطور من هم مانند بسیاری از بیمارانی که سرگذشتشان در این کتاب آمده، بطور کاملا ناخودآگاه از بیماری بعنوان بهانهای برای روبرو نشدن با برخی موقعیتهای دشوار یا ناخوشایند و یا راهی برای فرار از مشکلی بهنظر بدون راه چاره استفاده کردهام. همان طور که در کتاب آمده، بدن به تنها روشی که میداند (بیماری) به شخص هشدار میدهد که بیش از حد تحت فشار است و باید به جسم و روانش اجازه استراحت و تجدید قوا بدهد. بیماری شخص را از اجبار به مواجهه با مشکلات و موقعیتهای ناخوشایند یا توقعات بیش از حد اطرافیان معاف کرده و بهانهای به او میدهد که بگوید نه، دیگر نمیتوانم. "