این داستان درباره یک بیمار است که در بیمارستان به سر میبرد. راوی که خود به دلیل یک بیماری در بیمارستان است مرد بیمار را در کافی شاپ میبیند. او بسیار لاغر اندام است و مشخص است که شیمیدرمانی او را از پای در آورده است. راوی به سراغ مرد میرود، او به گرمی راوی را میپذیرد اما تمایلی ندارد که نام خود را به او بگوید. مرد تنها سخنی که به راوی میگوید آن است که او بسیار تنهاست و هیچکس را ندارد. راوی تمام تلاشش را میکند تا با او ارتباط برقرار کند که در این مسیر متوجه میشود که درمان او چندین میلیون تومان هزینه دارد و... .