او بنیان گذار علم روانکاوی نوین بود و به عنوان یک روش درمان در روان شناسی مطرح است. در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین پذیرش گرفت و سپس در زمینههای اختلالات مغزی فعالیت نمود و در حوزه گفتار درمانی و شناخت بیماری نادر آروشا و اعصاب میکروسکوپی، در بخش عمومی وین، به تحقیق پیرامون آن پرداخت. او به عنوان استاد دانشگاه در رشته نوروپاتولوژی، در سال ۱۸۸۵ منصوب شد و کارهای علمی اش باعث ایجاد پیشرفت در علم روان شناسی بالینی و روانکاوی شدند. همچنین در زمینه علم آسیب شناسی ابداعاتی نمود.او موفق به واکاوی یا همان روانکاوی بیماران شد. فروید تکنیکهایی را مثل استفاده از تداعی آزاد به کار گرفت.او همچنین فرایند تحلیلی در روانشناسی را ارائه کرد. بازتعریف فروید از تمایلات جنسی که شامل مسایل جنسی میشد به او اجازه داد که عقده اودیپ را مطرح سازد.(احساسات جنسی بچه نسبت به والدین هم جنس و مخالف خود).او این مفهوم را عنوان اصلی و مرکزی نظریّه روانکاوی خود قرار داد. تجزیه و تحلیل او از خود و رویاهای بیمارانش به عنوان یک آرزوی تحقق یافته او را به یک مدل برای بسط نظریه خود مبنی بر اینکه ناخودآگاه یک مرکز برای ایجاد اختلال در خودآگاه است،بدل کرد. فروید وجود زیست مایه را قطعی میدانست. به نظر او لیبیدو انرژی روانی - جنسی انسان بود. منبع لیبیدو اروس نام داشت که همان شهوت بود. در واقع اروس یعنی مجموعه غرایز انسان برای زندگی. این نیرو از نظر او همان نیروی شهوت بود.چنین معنایی بیش از هر چیز محتوایی جنسی داشت.
پس در واژه شناسی فروید، لیبیدو با شهوت یکی دانسته شدهاست. به همین دلیل است که به فروید اینطور نسبت داده می شود که او گویی همه چیز را بر اساس مسایل جنسی میدانسته است که این موضوع تا حد زیادی هم صحت دارد. او همچنین کشف کرد که انتقال، موتور روانکاوی است و در عین حال سدی برای آن هم هست.در زمینه عشق از نظر فروید یک عشق واقعی هیچگاه در صدد دست یافتن به دانستگی نبود.کار انتقال این است که چیزی برای تعبیر شدن توسط روانکاو باقی بگذارد.