تعلیق و اضطراب در کشاکش زندگی عاطفی زنی میانسال و رسیدن به فضایی ماورایی و شگفتی از پیشبینی ویروس ووهان ۴۰۰، ۴۰ سال قبل از ۲۰۲۰؛ این خلاصهترین عبارتی است که میتوان درباره رمان دین کونتز بیان کرد که ترجمه فارسی آن با عنوان «چشمان تاریکی» منتشر شده است. «چشمان تاریکی» روایتی است از یک زندگی ترک خورده. روایتی از زندگی یک زن که دو بار شکست را در زندگی خود تجربه کرده است، یکبار با از دست دادن همسرش و بار دیگر با مرگ فرزند دوازدهسالهاش. او پس از سالها تلاش برای کسب موقعیتهای شغلی که بتواند کمی زندگی او را متحول کند و در آستانه یکی از مهمترین آنها با چالشهای فکری و روحی تازهای برای زندگی خود مواجه است. او حس میکند فرزندش بار دیگر در زندگی او حضور پیدا کرده به او میفهماند که نمرده است و از مادرش کمک میخواهد. دین کونتز متولد پنسیلوانیا نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا است که برای رمانهای مهیج و تعلیقانگیزاش شهرت دارد. کونتز در سال آخر دانشگاه برنده مسابقه داستان خیالی Atlantic Monthly شد و از همان موقع نویسندگی را شروع کرد. کتاب های کونتز تاکنون به ۳۸ زبان زنده دنیا ترجمه شده و بیش از ۵۰۰ میلیون نسخه از آنها به فروش رسیده است و بسیاری از آنها در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفته است. گرچه داستانهای کونتز را داستانهایی مملو از ترس و تعلیق برشمردهاند اما «چشمان تاریکی» در کنار این موارد از نظر روانشناسی پیچیده، ماهرانه و اغناکننده با مخاطب روبرو میشود و او را راضی میکند تا با داستان به پیش برود. هم چنین پیشبینی ویروس کرونا و احتمال دستساز بودن آن، در ۴۰ سال قبل، اثر را متفاوت از یک رمان صرف میکند. از سوی دیگر این داستان با نثر به غایت ساده خود تلاش میکند تا ادبیاتی رمانتیک و در عین حال شورانگیز را برای مخاطب خود به ارمغان بیاورد. تلفیق این روایت شورانگیز و رمانتیک در کنار ترس و تعلیق از «چشمان تاریکی» داستانی مهیج و پرکشش و خواندنی ساخته است. داستان از منظر زیست اجتماعی مخاطبانش نیز اثری قابل تامل به شمار میرود. شخصیت اصلی آن یک رقصنده در شهر لاسوگاس است. رقصندهای که در افکار عمومی شاید دارای زندگی قابل اعتنایی نباشد، اما کونتز با فوکوس بر آن نشان میدهد که لایههای تلخ و قابل تاملی از زندگی را میتوان در پس شخصیت به ظاهر سرخوش او یافت و تلاشی تحسینبرانگیز برای تبدیل موقعیت خاص زیستیاش به یک موقعیت موفق کاری و شغلی که منجر به فراموش کردن تمامی گذشتهاش شود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 381.۶۷ مگابایت |
مدت زمان | ۰۹:۱۵:۵۰ |
نویسنده | دین کونتز |
مترجم | ناهید هاشمیان |
راوی | مریم محبوب |
ناشر | انتشارات کتاب نیستان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۵/۲۶ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
تراوشات یک مغز تکاملنیافته بود این کتاب. قدرت خدا هیچ چیزش خوب نبود؛ نه شخصیتپردازی نه وقایع داستان نه دیالوگها نه روانشناسی. واقعا درک نمیکنم اینهمه تعریف و تمجید از کتاب و نویسنده دلیلش چیه. آخه تخیل هم یه چارچوبی داره. حتی ژانر سوپرنچرال هم اینجوری نیست که هر جا نویسنده نتونست چفت و بست داستانو محکم کنه یه نیروی ماورایی بیاد سوراخای داستانو پر کنه و همه درها رو باز کنه و تفنگا رو از کار بندازه و آب و هوا رو عوض کنه و آدرس بده و... لعنتی یه کارایی میکنه که بعضیاشو خدا هم نمیتونه انجام بده. داستان پیشگویی کرونا هم یه بازی تبلیغاتیه و اونقدر اهمیت نداره که بتونه یکی از بدیهای کتابو جبران کنه. تنها نکته مثبت کتاب اجرای مریم محبوب بود
حالو هواش خیلی منو یاد سریال stranger things انداخت مخصوصا اخر داستان توی گیرو دار نجات با هرتوصیف از بچش انگار داشتم el از سریالو تصور میکردم داستان تا نیمه خوب بود اما اواخرش ضعیف شد و در نهایت یه پایان باور ناپذیر و شاید زننده به خواننده تحمیل میشه به نوع خودم دوست داشتم یه پایان تلخ تر اما ولقع کرایانه تر ببینم
بنظرم خود قصه خیلی پرکشش بود و جذاب، ولی نویسنده اونو بشکل سورئاا نوشته لااقل برای بیننده واقع گرایی میکرد، و احتمالا گدینده داستان که صداشو دوست داشتم کاش با هیجان تر میخوند، در کل کشش داشت و آدمو تا اخر داستان میکشه
کتاب فوق العاده قشنگی بود. تا اواسط داستان من همش یاد سریال stranger things میفتادم انگار یه شباهتایی بود. ولی آخرش متفاوت و جالب بود. شاید بنظر تخیلی بیاد اما مغز واقعا چنین قابلیت هایی داره.
زیادی تخیلی از قدرت ذهن وادراک مغز،غیر واقعیه،بد نیست،راوی خوب می خوند اما صدای او بجای صحبت مردانه ،بیشتر نوجوانی را در ذهن تداعی میکرد.
بسیار داستان تخیلی و کشدار و حوصله سر بر بود متاسفانه برای سنین نوجوان بهتره متاسفانه من اصلا دوست نداشتم
خیلی جالب و جدید بود. به نظر تخیلی میاد اما داره قدرت و نیروی مغز رو نشون میده . گوینده مثل همیشه عالی بود.
اصلا خوشم نیومد تخیلی مسخره!
تا اینجایی که شنیدم خوب بود