میان انبوهی از خاطرات معلقم،
میان دستان سرد خیالم
جا ماندهام.
میان هجوم غارتگر موهایت،
میان نگاه بی رنگ چشمانت
جا مانده ام؛
جایی که اینجا نیست.
مرور می کنم خاطراتم را
و هر بار می رسم به تو
و چشم می دوزم بر جاده،
رافای تو ایستاده ام اینجا
اینجا؛ میان راه.
گر بیایی و شوی مأمن این قلب حزین
عشق سکنی بگزیند کنج این قلب غمین