بهطور کلی استرس به شکلهای زیر تعریف شده است:
۱ـ در زبان فارسی واژهی فشار روانی معادل استرس بهکار برده شده است که با مفهوم دقیق آن سازگار نیست.
۲ـ در واژهنامهی آکسفورد، استرس به معنی نیروی فشار و اجبار آمده است.
۳ـ در سال ۱۹۱۳ ژاسپر در کتاب «آسیبشناسی روانی عمومی» بر مفهوم واکنش (Reaction) تأکید میکند، پاسخی عاطفی در برابر حادثه که در چارچوب وضیعت فرد تفسیرپذیر است. در همان زمان آدولف مایر ارتباط مستقیم بین محرکهای محیطی و پدیدهی بیماری را بهصورت فرضیهای بیان کرد.
۴ـ در سال ۱۹۳۶ هانس سلیه در دانشگاه مک گیل تعریفی نوین و بهطور کامل متفاوت از استرس بیان کرد:
«حالتی که بهصورت مجموعهای از علایم ظاهر و با توالی حوادث ویژهای آشکار میشود.»
تحول اساسی در مفهوم استرس و تأثیر تعیینکنندهی آن در بیماریها مدیون پژوهشهای کامل و علمی «سلیه» بود.
سلیه، محرک را عامل استرس میداند و بهزعم آن باید بین استرس و عامل بهوجودآورندهی آن تفاوت قایل شد. در فرهنگ عامه این دو واژه به صورت مترادف بهکار برده میشوند.
در سال ۱۹۵۰ مفهوم استرس با بیان مفهوم دیگری بهنام سندرم عمومی سازگاری بهوسیلهی «سلیه» کاملتر شد.
استرس میتواند خوب، بد یا تهدید کننده باشد، ولی اغلب، افراد به جنبهی بد آن اشاره دارند (احساس ناکامی، اختلافات زناشویی، مشکلات مالی، خستگی و...) و آن را بهعنوان یک تجربهی ناخوشایند توصیف میکنند که در حقیقت، به آن دیسترس گفته میشود که به عملکرد ضعیف، کاهش بهرهوری و بیماری منجر میشود.
***
هدف ما باید بهبود عمـلـکـرد، حفظ تعادل در محدودههای طبیعی و ایجاد استرس خوب باشد.
***
برخی از افراد، استرس را یک تجربهی لذتبخش، مهیج و تحریککننده توصیف میکنند. این اشخاص در مهار کردن اوضاع، احساس توانمندی دارند و به عمد خود را درگیر موقعیتهایی میکنند که توان مقابله با آنها را در خود میبینند (وظایف مهیج، دستیابی به اهداف و آرزوها، ورزشهای رقابتی و...) که یوسترس گفته میشود.
گاهی، یک رویداد، در ابتدا فشار روانی ایجاد میکند ولی در ادامه به تجربهای خوشایند تبدیل میشود، برای مثال، پریدن با چتر برای اولین بار دیسترس و برای بارهای بعدی یوسترس است، یعنی پریدن با چتر برای اولین بار نوعی فشار روانی ایجاد میکند ولی در دفعات بعد بهعنوان تجربهای خوشایند مطرح میشود و برای فرد هیجانانگیز و لذتبخش است.