موش کوچولو و مادرش در خانهای زیبا در زیر زمین زندگی میکردند.
آنها زندگی خوبی داشتند و همیشه شاد و سرحال بودند.
موش کوچولو همیشه سعی میکرد پسر خوبی برای مادرش باشد اما او یک عادت بد داشت. آن هم اینکه موش کوچولو همیشه موقع خوردن غذا عجله میکرد.
برای همین مقداری از غذای او روی زمین و میز غذاخوری میریخت.
موش کوچولو فقط به فکر خوردن بود و اهمیتی به غذاهایی که روی زمین ریخته میشد نمیداد.
در این داستان کودک با موضوع صرفه جویی آشنا خواهد شد.