ساعت نه صبح تو بالکن مستقر شدم. قرار شده من روزها کار کنم و سوران هم شبها. سوران شبها راحتتره براش. آخه خونه هم که بوده شبها بیدار میمونده تا صبح. واسه من خیلی فرقی نداشت، ولی گفتم بذار اون راحت باشه. آقا جوری قبراق و سرحالم که تا نه شب چشم از این خونه برنمیدارم. باور کنین! خیلی راحت میشه همهجاش را دید زد. غیر از پشت ساختمون، که اون هم واسه ما مهم نیست. خوب جایی را واسه زیر نظر گرفتن این خونه انتخاب کردهاید. شاید اگه یک طبقه بالاتر یا پایینتر بودیم اینجور تسلط نداشتیم. خیالتون تخت ما پرنده پر بزنه یا نزنه مینویسیم. الآن که خبری نیست. چند تا کلاغ فقط بالای درختای توی حیاط نشستهن. استخر وسط حیاط هم حسابی کثیفه. انگار خیلی وقته کسی توش شنا نکرده. تو کوچه هم خلوته و خبری نیست. به سوران گفتم اینجا هم بالاشهره. فوری سرچ کرد ببینه الهیه کجای تهرانه. آقا دیروز که اومده بودیم خونهتون واسه استخدام، تاکسیه ما را تا پایین کوچهتون آورد. گفت بالا نمیآم. خونهتون خیلی بالاست آقا. سوران همهش میگفت عجب جاییه! گفتم بله دیگه زعفرانیه که میگن اینجاست. آخه دفعه اولشه که تهران رو میبینه. خیلی از خونهتون خوشش اومده بود. از اینجا هم خوشش اومده. همهش میگه آپارتمان شیکیه. از خود شما هم خوشش اومده بود. باور کنین!
تَمیان در زبان کُردی به غمی جانسوز گفته می شود که عمق وجودت را فرا میگیرد. با کسی نمیتوانی از آن بگویی واین غم جانسوز ذره ذره جانت را فرا می گیرد.
من بعد از خواندن داستان تازه از آن خوشم آمد. دیدم داستان زیبائی های خودش را دارد. ممکن است همه خوششان نیاید. ولی زوایای داستان آدم را وادار می کند که حسابی خیال پردازی کند و از حرف های اشکان و سوران میتوانی فرضیه های جدید بسازی و حتی داستان جدیدی .قضاوت کردن در مورد دیگران از روی ظاهر آنها غلط است .تو حتی می توانی با کسی سال ها دوست باشی و اگر خوب دقت نکنی ، میشود که اصلا خوب نشناخته باشی اش. بعد از خواندن داستان بیشتر بهش فکر کنید .
5
داستان جالب و متفاوت. این نوع داستان و سبک نامه نگاری آن را دوست داشتم.