«زمین است گنج خدای جهان
همان از زمین است فخر شهان
زمین چونش مردم نباشد گم است
زمین را پرستنده هم مردم است»
(طوسی، ۱۳۸۶: ۳۶)
یکتاست خداوندی که زمین را چون گهوارهای آفرید و آن را بستری گرم و مایه آرامش مخلوقات قرار داد. خداوندی که با پیوند میان آسمان و زمین همه رستنیها را رویاند و همه جنبندگان را به جنبش درآورد و ماه و آسمان و زمین را و هرچه در آنها است، وسیلهای قرار داد تا اشرف مخلوقاتش از آن روزی گیرد و حمد و سپاس خداوندی را به جا آورد.
بشر همیشه با سؤالات عظیمی درباره جهان هستی و نحوه آفرینش و پیدایش این جهان روبهرو بوده است. گاه برای پاسخگویی به چنین سؤالاتی به امور ذهنی روی آورده تا بتواند از این راه حس کنجکاوی خود را برطرف کند. اگر چه این پاسخها امروزه از جنبه علمیخارج هستند و یا بیشتر جنبه اسطورهای به خود گرفتهاند؛ اما همین پاسخها گاه آن چنان از استواری برخوردار هستند که توانستهاند پایه و اساسی برای برخی از آداب و سنن انسانی گردند.
نوشتههای اساطیری ریشه در فرهنگ هر ملت دارد. اگر چه هر ملتی داستانهای اساطیریاش را میساخته؛ اما نمیتوان شباهتهای بسیاری را که در این داستانهای اسطورهای وجود دارد، نادیده گرفت.
در داستانهای اساطیری، زمین به گونهای زیبا و درخشان توصیف میگردد. در اسطورههای ملل؛ همانند اسطورههای مصر، زمین نمادی از زن و باروری است. زمین با نام مشخص مادر کیهانی در بسیاری از اساطیر مطرح شده است؛ اما آسمان فقط در بعضی از اساطیر نقش پدر کیهانی را میگیرد. در این داستانها اصل زوجیت به گونهای زیبا ترسیم میگردد: خیر در کنار شرّ، بدی در کنار خوبی و دوستی در کنار دشمنی....